barrow

base info - اطلاعات اولیه

barrow - بارو

noun - اسم

/ˈbærəʊ/

UK :

/ˈbærəʊ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [barrow] در گوگل
description - توضیح
  • a small vehicle like a box on wheels, from which fruits, vegetables etc used to be sold


    وسیله نقلیه کوچکی مانند جعبه روی چرخ که از آن میوه، سبزیجات و غیره فروخته می شد


  • تپه بزرگی از خاک مانند تپه ای کوچک که در زمان های قدیم بر فراز قبری گذاشته می شد

  • a wheelbarrow


    یک چرخ دستی

  • a wheelbarrow


    آ چرخ دستی

  • a vehicle moved by a person from which fruit and vegetables, etc. are sold at the side of a road


    وسیله نقلیه ای که توسط شخصی جابجا می شود و از آن میوه و سبزیجات و غیره در کنار جاده فروخته می شود

  • a large structure consisting of a pile of soil over a place where people were buried in ancient times


    یک سازه بزرگ متشکل از توده ای از خاک بر روی مکانی که در زمان های قدیم مردم در آن دفن می شدند

  • That's why they built the cemetery up close to the workhouse, so they could take them over on a barrow.


    به همین دلیل آنها گورستان را از نزدیک به کارگاه ساختند تا بتوانند آنها را با باروی تحویل بگیرند.

  • Behind them Father Luke was wheeling a barrow, on which was a huge gleaming urn full of hot soup.


    پشت سر آنها، پدر لوک در حال چرخاندن بارویی بود که روی آن یک کوزه بزرگ درخشان پر از سوپ داغ بود.

  • Galvanised barrows cost from around £30.


    باروهای گالوانیزه حدود 30 پوند قیمت دارند.

  • The porter took a tip from Stephen, touched his cap and wheeled his barrow away.


    باربر از استفان انعام گرفت، کلاهش را لمس کرد و بارکش را دور برد.

  • The Elves have been known to bury their dead at these points in great high mounds or barrows.


    الف‌ها مردگان خود را در این نقاط در تپه‌های بلند یا باروها دفن می‌کنند.

  • If the amount of acceleration depends on how hard you push and how heavy the barrow is.


    در صورتی که میزان شتاب بستگی به این دارد که چقدر فشار می آورید و وزن باررو چقدر است.

  • Suddenly as if by magic, many of the barrows and their owners disappeared.


    ناگهان، گویی با سحر و جادو، بسیاری از باروها و صاحبان آنها ناپدید شدند.

  • And talking of supporters, you'd better lock your barrow.


    و صحبت از حامیان، شما بهتر است بار خود را قفل کنید.

example - مثال
  • Belas Knap is a fine example of a Neolithic long barrow.


    Belas Knap نمونه خوبی از بارو بلند دوران نوسنگی است.

synonyms - مترادف
  • pushcart


    چرخ دستی

  • cart


    سبد خرید

  • trolley


    گاری دستی

  • handcart


    کامیون

  • wheelbarrow


    واگن US


  • waggonUK

  • wagonUS


    تریلر

  • waggonUK


    حمل کننده

  • trailer


    کنسرت

  • transporter


    دو چرخ

  • gig


    برنامه درسی

  • two-wheeler


    خشک کردن

  • curricle


    غلتک

  • dray


    تیلبری

  • tumbrel


    گورنی

  • tilbury


    ریکشا

  • gurney


    غوطه ور شدن

  • rickshaw


    دالی

  • tumbril


    حشره دار

  • dolly


    پالانک

  • buggy


    گاری مزرعه

  • palanquin


    وسیله نقلیه

  • farm cart


    کالسکه


  • صندلی صندلی

  • carriage


    کابوس

  • chaise


    کمپینگ

  • caboose


    کاروان

  • camper


    غر زدن

  • caravan


    شای

  • wain


  • shay


antonyms - متضاد
  • ditch


    گودال


  • دره

  • hollow


    توخالی

  • gorge


    تنگه

  • ravine


    شکاف

  • canyon


    عبور

  • gap


    سوراخ


  • دیل


  • خندق

  • dale


    کانال

  • gully


    سنگر


  • حوضه

  • vale


    از طریق

  • trench


    دل

  • basin


    رد کردن

  • trough


    ناودان

  • dell


    کلوف

  • dene


    مجرا

  • gutter


    افسردگی

  • kloof


    زه کشی

  • conduit


    شیار


  • بریدگی

  • drain


    آبراه

  • furrow


    گلن

  • notch


    شانه زدن

  • waterway


    جریان آب

  • glen


    سرفه

  • combe


  • watercourse


  • duct


  • clough


لغت پیشنهادی

melding

لغت پیشنهادی

anxiety

لغت پیشنهادی

bloating