bisque

base info - اطلاعات اولیه

bisque - سوپ غلیظ خامه ای

noun - اسم

/bɪsk/

UK :

/bɪsk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bisque] در گوگل
description - توضیح
  • a thick creamy soup made from shellfish


    یک سوپ خامه ای غلیظ که از صدف درست شده است

  • a thick soup especially one that is made from shellfish (= sea creatures that live in shells)


    سوپ غلیظ، به ویژه آن که از صدف (= موجودات دریایی که در صدف زندگی می کنند) تهیه می شود.

  • a pale pinkish-brown colour similar to the colour of this soup


    رنگ صورتی مایل به قهوه ای کم رنگ شبیه به رنگ این سوپ

  • a material made out of clay that has been fired (= heated in a special oven so it becomes hard) once and not yet glazed (= covered with a shiny layer and heated again)


    ماده ای از خاک رس که یک بار پخته شده (= در کوره مخصوص گرم شده تا سفت شود) و هنوز لعاب نخورده است (= با لایه ای براق پوشانده شده و دوباره گرم شده است)

  • in sports such as croquet, tennis or golf an extra turn that is given to a weaker player


    در ورزش‌هایی مانند کروکت، تنیس یا گلف، یک نوبت اضافی که به بازیکن ضعیف‌تر داده می‌شود


  • اجازه خاص برای انجام ندادن کاری

  • to fire clay objects (= heat them in a special oven) once usually before glazing them (= covering them with a shiny layer and heating them again)


    برای آتش زدن اشیاء سفالی (= گرم کردن آنها در کوره مخصوص) معمولاً قبل از لعاب دادن (= پوشاندن آنها با لایه ای براق و گرم کردن مجدد)

  • In keeping with the lobster theme rich creamy Maine lobster bisque appears, also available with a touch of sherry.


    مطابق با تم خرچنگ، بیسکوی خرچنگ غنی و خامه‌ای مین ظاهر می‌شود که با کمی شری نیز موجود است.

  • The lobster bisque is rich and almost overly creamy.


    بیسکوی خرچنگ غنی و تقریباً بیش از حد خامه ای است.

example - مثال
  • lobster bisque


    سوپ خرچنگ

  • We started with a bowl of creamy lobster bisque.


    با یک کاسه بیسکوی خرچنگ خامه ای شروع کردیم.

  • crayfish/langoustine/shrimp bisque


    بیسکوی خرچنگ/لنگوستین/میگو

  • Light soups such as cream soups, bisques, or vegetable soups are usually the introduction to a meal rather than the main course.


    سوپ‌های سبک مانند سوپ خامه‌ای، بیسکویت یا سوپ سبزیجات معمولا مقدمه یک وعده غذایی هستند تا غذای اصلی.

  • Refrigerators are available in white black stainless steel and bisque (beige).


    یخچال ها در رنگ های سفید، مشکی، استیل ضد زنگ و بیسکو (بژ) موجود هستند.

  • Bisque is not water-safe until it has been painted with glaze and then fired again.


    بیسکو تا زمانی که با لعاب رنگ آمیزی نشده و سپس دوباره پخته نشود، در برابر آب ایمن نیست.

  • I love these rustic bisque tiles.


    من عاشق این کاشی های بیسکوی روستایی هستم.

  • The balls were placed so badly that I decided to take a bisque.


    توپ ها به قدری بد قرار گرفتند که تصمیم گرفتم بیسکو بگیرم.


  • این مناظره ای بود که در آن شخص انتخاب می کرد که بیسکویت را انتخاب کند.

  • To bisque is to fire the clay for the first time.


    بیسکه کردن یعنی آتش زدن گل برای اولین بار.

  • Bisqueware or biscuit ware is a term for pots that have been bisqued.


    ظروف بیسکوئیتی یا بیسکوئیت ظروف اصطلاحی است برای قابلمه هایی که بیسکوئیت شده اند.

  • Bisqued pots are often pinkish in colour.


    گلدان های بیسکوئیت اغلب به رنگ صورتی هستند.

synonyms - مترادف

  • سوپ

  • broth


    ابگوشت

  • consommé


    کنسومه

  • chowder


    آبگوشت


  • موجودی

  • bouillon


    بویلون

  • stew


    خورشت

  • brew


    دم کردن

  • goulash


    گولش

  • gumbo


    گامبو

  • pot au feu


    pot au feu

  • decoction


    جوشانده

  • puree


    پوره

  • pottage


    کوزه

  • borscht


    گل گاوزبان

  • concoction


    معجون

  • potage


    پتاژ

  • potpourri


    پات پوری

  • vichyssoise


    ویشی سواز

  • elixir


    اکسیر

  • fluid


    مایع

  • porridge


    فرنی

  • olio


    اولیو

  • hodgepodge


    درهم و برهم


  • کاسه

  • congee


    ازدحام

  • liquor


    مشروب

  • pot liquor


    مشروب قابلمه

  • hodge-podge


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

distillate

لغت پیشنهادی

dating

لغت پیشنهادی

vaginal agenesis