blizzard

base info - اطلاعات اولیه

blizzard - کولاک

noun - اسم

/ˈblɪzərd/

UK :

/ˈblɪzəd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [blizzard] در گوگل
description - توضیح
  • a severe snowstorm


    یک طوفان شدید برف


  • مقدار زیادی ناگهانی چیزی ناخوشایند یا آزاردهنده که باید با آن مقابله کنید


  • طوفان برفی شدید همراه با بادهای شدید

  • a large amount of something that arrives or is produced together in a confusing or badly organized way


    مقدار زیادی از چیزی که با هم به روشی گیج کننده یا بد سازماندهی شده می رسد یا تولید می شود

  • Stock prices finished mostly higher in a session significantly quieted by a blizzard that crippled much of the East Coast.


    قیمت‌های سهام در جلسه‌ای که به‌دلیل کولاکی که بخش‌های زیادی از ساحل شرقی را فلج کرد، به طور قابل‌توجهی آرام شد، بیشتر به پایان رسید.

  • Less than twenty miles out of Aberdeen they ran into a blizzard.


    در کمتر از بیست مایلی آبردین با کولاک برخورد کردند.

  • a blizzard of memos


    کولاکی از یادداشت ها

  • The first couple of days brought a continuous heavy blizzard.


    یکی دو روز اول یک کولاک شدید مداوم به همراه داشت.

  • Gadoury believes this winter is beginning to look like the winter of 1978, when snow dropped by the blizzard thawed early.


    گادوری معتقد است که زمستان امسال شبیه زمستان 1978 است، زمانی که برف باریده شده توسط کولاک زود آب شد.

  • Eliot had to drive home in the blizzard.


    الیوت مجبور شد در کولاک به خانه برود.


  • در میان کولاک، او می‌توانست تلاش مداوم خانواده برای دست نخورده نگه داشتن چادر خام خود را ببیند.

example - مثال
  • blizzard conditions


    شرایط کولاک

  • The blizzard struck the north-east yesterday causing serious damage.


    کولاک دیروز شمال شرق کشور را درنوردید و خسارات جدی به بار آورد.

  • a raging/howling blizzard


    یک کولاک خشمگین/زوزه

  • a blizzard of documents


    کولاکی از اسناد

  • He fought his way through the blizzard.


    او راه خود را از طریق کولاک طی کرد.

  • More than a million lambs died in the worst blizzards to hit New Zealand in 30 years.


    بیش از یک میلیون بره در بدترین کولاک 30 سال اخیر نیوزلند تلف شدند.

  • We once got stuck in a blizzard for six hours.


    یک بار شش ساعت در کولاک گیر کردیم.

  • Blizzard conditions made the main roads almost impassable.


    شرایط کولاک جاده های اصلی را تقریبا صعب العبور کرده است.

  • a blizzard of statistics/handouts


    طوفانی از آمار/ جزوات

  • We didn’t get out for three days after the blizzard was over.


    ما سه روز بعد از پایان کولاک بیرون نیامدیم.

synonyms - مترادف
  • snowstorm


    طوفان برف

  • squall


    شوریدن

  • gale


    باد

  • tempest


    طوفان


  • انفجار

  • blast


    ته نشینی

  • precipitation


    بارش برف

  • snowfall


    سفید کردن

  • whiteout


    برف سنگین

  • white-out


    انفجار برف


  • طوفان برفی

  • snow blast


    گردباد

  • snow squall


    بارش باران


  • انفجار ابر

  • cyclone


    ابر طوفان

  • hurricane


    طوفان باران

  • tornado


    طوفان باد

  • typhoon


    موسم بارندگی

  • downpour


    رعد و برق

  • cloudburst


    سیل

  • superstorm


    هوای بد

  • rainstorm


    ویلیوا

  • windstorm


    تگرگ

  • whirlwind


    بوران

  • monsoon


  • thunderstorm


  • deluge



  • williwaw


  • hailstorm


  • buran


antonyms - متضاد
  • calm


    آرام


  • صلح


  • ساکت

  • calmness


    آرامش

  • clearness


    شفافیت

  • serenity


    آرامش ایالات متحده

  • tranquilityUS


    آرامش انگلستان

  • tranquillityUK


    سکون

  • peacefulness


    مهلت دادن

  • placidity


  • stillness


  • respite


  • restfulness


  • sereneness


لغت پیشنهادی

twas

لغت پیشنهادی

alternating

لغت پیشنهادی

collectibles