dispassionate
dispassionate - بی عاطفه
adjective - صفت
UK :
US :
تحت تأثیر احساسات شخصی نیست و بنابراین قادر به تصمیم گیری منصفانه است
به دلیل اینکه تحت تأثیر احساسات قرار نگرفته اند، می توانند به وضوح فکر کنند یا تصمیمات خوبی بگیرند
قادر است به وضوح فکر کند یا تصمیمات خوبی بگیرد زیرا تحت تأثیر احساسات نیست
Their treatment of religion shows no dispassionate analysis but a virulent contempt which can only be termed prejudice.
رفتار آنها با دین هیچ تحلیلی بیرحمانه نشان نمیدهد، بلکه تحقیر شدیدی است که فقط میتوان آن را تعصب نامید.
گزارش وبر تحلیلی بیطرفانه از درگیری ارائه میکند.
چشم های آبی با کنجکاوی بی طرف صورتش را جست و جو کردند.
چگونه مسئولین می توانند با کودکان این گونه بی رحمانه و بی رحمانه رفتار کنند؟
This complex and imperfect achievement did not result automatically or easily from dispassionate moral or factual analysis.
این دستاورد پیچیده و ناقص به طور خودکار یا به راحتی ناشی از تحلیل بیرحمانه اخلاقی یا واقعی نبود.
The evidence against him appears to be even to a dispassionate observer compelling if not devastating.
به نظر می رسد شواهد علیه او، حتی برای یک ناظر بی عاطفه، اگر نه ویرانگر، قانع کننده است.
این می تواند twee باشد، اما همانطور که از تصویری به تصویر دیگر می پریم، یک دیدگاه بی طرفانه از جهان نمایان می شود.
بالاخره صدای بیعلاقه مهندس به گوش رسید.
نگاهی آرام و بیعلاقه به موقعیت
یک ناظر بی عاطفه
In all the media hysteria, there was one journalist whose comments were clear-sighted and dispassionate.
در تمام هیستری های رسانه ای، یک روزنامه نگار وجود داشت که نظراتش روشن بینانه و بی طرفانه بود.
این کتاب در نظر گرفته شده است تا درک بی طرفانه تری از تاریخ اخیر ارائه دهد.
unemotional
بی احساس
collected
جمع آوری شده
emotionless
هوشیار
sober
غیر عاطفی
unsentimental
تشکیل شده
composed
بی عاطفه
impassive
بی تفاوت
nonchalant
معتدل
temperate
سرد
بي تفاوت
indifferent
غیر پرشور
nonpassionate
بی حرکت
unmoved
بالینی
ارام
غیر قابل تحریک
placid
غیرقابل بال زدن
unexcitable
بدون تکان دادن
unflappable
بی علاقه
unflustered
بدون مزاحمت
unpassionate
ناآرام
unperturbed
تحلیلی
unruffled
آرام
analytical
برابر
calm
در حد متوسط
equable
علمی
بی حوصله
تجاری
tranquil
unfazed
unfeeling
businesslike
fiery
آتشین
fierce
شدید
heated
گرم شده است
passionate
پرشور
خشمگین
furious
شدید، قوی
قدرتمند
ardent
آشفته
نیرومند
turbulent
نجیب
forceful
دلخراش
spirited
مشتعل
fervent
مواد منفجره
mettlesome
نمایشی
fervid
برانگیخته
ablaze
غیرتمند
explosive
عاطفی
demonstrative
مشتاق
impassioned
فوق گرم
excited
زنده
vehement
متهم
zealous
تب دار
پرفروید
enthusiastic
با روحیه بالا
superheated
خون گرم
lively
charged
feverish
perfervid
high-spirited
hot-blooded