earthly

base info - اطلاعات اولیه

earthly - زمینی

adjective - صفت

/ˈɜːrθli/

UK :

/ˈɜːθli/

US :

family - خانواده
earth
زمین
earthling
زمینی
earthiness
خاکی بودن
earthy
خاکی
unearthly
غیر زمینی
earthen
از زیر خاک بیرون بیاورد
unearth
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [earthly] در گوگل
description - توضیح

  • با زندگی روی زمین و نه در بهشت ​​مرتبط است

  • happening in or relating to this world and this physical life not in heaven or relating to a spiritual life


    در این دنیا و این زندگی فیزیکی اتفاق می افتد یا مربوط به آن است، نه در بهشت ​​یا مربوط به زندگی معنوی

  • used in questions or negatives to mean possible


    در سؤالات یا منفی به معنای ممکن استفاده می شود

  • (used in questions or negatives) possible


    (در سوالات یا منفی استفاده می شود) ممکن است

  • happening in or related to the physical world or real life


    در دنیای فیزیکی یا زندگی واقعی اتفاق می افتد یا مربوط به آن است

  • They become bogeymen, earthly Aliens, and -- despite the fake human faces they develop -- very easy to spot.


    آن‌ها به آدم‌های بیگانه، بیگانه‌های زمینی تبدیل می‌شوند و - علی‌رغم چهره‌های انسانی جعلی که در آنها ایجاد می‌شود - به راحتی قابل تشخیص هستند.


  • چه دلیل زمینی می تواند وجود داشته باشد که او فکر کند اکنون هر دو در یک طرف کار می کنند؟

  • Buddha taught that earthly existence is full of suffering.


    بودا تعلیم داد که وجود زمینی پر از رنج است.

  • Believers wanted to be detached in many ways from earthly life and attached to heavenly life through a process called salvation.


    مؤمنان می خواستند از طرق مختلف از زندگی زمینی جدا شوند و از طریق فرآیندی به نام رستگاری به زندگی بهشتی دل ببندند.

  • They were seen as the earthly links to the gods of the underworld.


    آنها به عنوان پیوندهای زمینی با خدایان عالم اموات دیده می شدند.

  • In its upright form it represents the vertical thrust of life across sedimentary layers of earthly matter.


    در شکل عمودی خود نشان دهنده رانش عمودی حیات در لایه های رسوبی ماده زمینی است.

  • Remind us again Lord, that we can pray and that your sovereignty is greater than any earthly power.


    پروردگارا دوباره به ما یادآوری کن که می توانیم دعا کنیم و حاکمیت تو از هر قدرت زمینی بالاتر است.

  • Surely there's no earthly reason why you should not come with me to mass?


    مطمئناً هیچ دلیل زمینی وجود ندارد که شما با من به مراسم عشاء نروید؟

  • Eventually we find him established as a hermit at Finchale, having abandoned the pursuit of earthly treasure.


    در نهایت ما او را به عنوان یک گوشه نشین در Finchale می یابیم که دنبال گنج زمینی را رها کرده است.

example - مثال
  • earthly desires


    آرزوهای زمینی

  • the sorrows of this earthly life


    غم های این زندگی زمینی

  • There's no earthly reason why you shouldn't go.


    هیچ دلیل زمینی وجود ندارد که چرا نروید.

  • What earthly difference is my opinion going to make?


    نظر من قرار است چه تفاوت زمینی ایجاد کند؟

  • He didn't have an earthly chance of getting the job.


    او شانس زمینی برای گرفتن این شغل را نداشت.

  • his earthly existence


    وجود زمینی او

  • earthly powers


    قدرت های زمینی

  • What earthly reason can she have for being so horrible to you?


    او چه دلیل زمینی می تواند داشته باشد که برای شما اینقدر وحشتناک است؟

  • What earthly reason can she have for being so rude?


    چه دلیل زمینی می تواند برای این قدر بی ادبی داشته باشد؟

  • All my earthly possessions are in that moving van.


    تمام دارایی های زمینی من در آن ون متحرک است.

synonyms - مترادف
  • worldly


    دنیوی


  • مواد

  • mundane


    فیزیکی


  • زمانی

  • temporal


    نفسانی

  • carnal


    گوشتی

  • fleshly


    فانی

  • mortal


    سکولار

  • secular


    انسان


  • مادی گرا

  • materialistic


    ناسزا

  • profane


    حسی

  • sensual


    زیر قمری

  • sublunary


    زمینی

  • terrene


    پایه


  • ناخالص

  • gross


    غیر معنوی

  • non-spiritual


    بدنی

  • terrestrial


    جسمانی

  • bodily


    دون؛ پست

  • corporeal


    پست

  • sordid


    سرجوخه

  • vile


    زمین زاده

  • corporal


    کم

  • earthborn


    تلوریک

  • earthbound


    جسمی

  • low


    تلوری

  • telluric


    آبرفتی

  • somatic


  • tellurian


  • alluvial


antonyms - متضاد
  • heavenly


    بهشتی


  • معنوی

  • unearthly


    غیر زمینی

  • nontemporal


    غیر زمانی

  • unworldly


    غیردنیایی

  • ethereal


    اثیری

  • immaterial


    غیر مادی

  • immortal


    جاویدان

  • otherworldly


    ماورایی

  • supernatural


    فراطبیعی

  • inconceivable


    غیر قابل تصور


  • ذهنی

  • nonphysical


    غیر فیزیکی


  • دینی

  • nonmaterial


    مقدس


  • ناملموس

  • intangible


    غیر انسانی

  • inhuman


    دائمی


  • غیر جسمانی

  • incorporeal


    خداپسندانه

  • godly


    غیر قابل توجه

  • insubstantial


    مغزی

  • cerebral


    الهی

  • divine


    جزئي

  • mentally


    روح انگیز

  • partial


    غیر قابل لمس

  • soulful


    کیهانی

  • impalpable


    خلاصه

  • cosmic


    آسمانی

  • abstract


  • celestial


لغت پیشنهادی

mine

لغت پیشنهادی

beaming

لغت پیشنهادی

pertain