fluent

base info - اطلاعات اولیه

fluent - روان، سلیس

adjective - صفت

/ˈfluːənt/

UK :

/ˈfluːənt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [fluent] در گوگل
description - توضیح

  • قادر به صحبت کردن به یک زبان بسیار خوب

  • fluent speech or writing is smooth and confident with no mistakes


    گفتار یا نوشتار روان، روان و مطمئن و بدون اشتباه است

  • fluent movements are smooth and gentle, not sudden and sharp


    حرکات روان صاف و ملایم هستند، ناگهانی و تیز نیستند


  • وقتی فردی مسلط باشد، می تواند به راحتی، خوب و سریع به یک زبان صحبت کند

  • When a language is fluent, it is spoken easily and without many pauses


    وقتی زبانی روان باشد، به راحتی و بدون مکث زیاد صحبت می شود


  • روان به روشی جذاب و روان

  • (of a person) able to speak a language easily and well or (of a language) spoken easily and without many pauses


    (از یک شخص) قادر است به راحتی و به خوبی به زبانی صحبت کند یا (از یک زبان) به راحتی و بدون مکث زیاد صحبت کند.

  • Johansson is a fluent and expressive fiddler.


    یوهانسون یک کمانچه نواز روان و رسا است.

  • Speech is usually fluent and grammatical, sometimes with occasional mispronunciations of individual speech sounds and sometimes with word-finding difficulties.


    گفتار معمولا روان و دستوری است، گاهی اوقات با تلفظ نادرست صداهای گفتاری فردی و گاهی اوقات با مشکل در یافتن کلمه.

  • Therese's voice in a theatre, was even bigger, more fluent and lyrical than he had hoped.


    صدای ترز، در تئاتر، حتی بزرگتر، روانتر و روانتر از آن چیزی بود که او انتظار داشت.

  • He had earlier spent several years in the Middle East and spoke fluent Arabic.


    او پیش از این چندین سال را در خاورمیانه گذرانده بود و عربی را روان صحبت می کرد.

  • Previous evidence has shown that fluent braille involves a number of subsidiary perceptual, cognitive and manual skills.


    شواهد قبلی نشان داده است که خط بریل روان شامل تعدادی از مهارت های ادراکی، شناختی و دستی فرعی است.

  • They have played some fluent football to date and their finishing has been clinical.


    آنها تا به امروز فوتبال روان بازی کرده اند و پایان آنها بالینی بوده است.

  • Applicants should be fluent in Cantonese.


    متقاضیان باید به زبان کانتونی مسلط باشند.

  • It also opened a concierge desk selling tickets to area events and hired a tour coordinator fluent in five languages.


    همچنین یک میز نگهبان برای فروش بلیط رویدادهای منطقه افتتاح کرد و یک هماهنگ کننده تور را استخدام کرد که به پنج زبان مسلط بود.

  • Ann speaks fluent Italian.


    آن به زبان ایتالیایی روان صحبت می کند.

example - مثال
  • She's fluent in Polish.


    او به زبان لهستانی مسلط است.

  • a fluent speaker/reader


    سخنران/خواننده روان

  • ‘Can he speak German?’ ‘Yes, he’s fluent.’


    آیا او می تواند آلمانی صحبت کند؟ بله، او مسلط است.

  • He speaks fluent Italian.


    ایتالیایی را روان صحبت می کند.

  • fluent handwriting


    دست خط روان

  • fluent movements


    حرکات روان

  • She's fluent in French.


    او به زبان فرانسه مسلط است.

  • He's a fluent Russian speaker.


    او به زبان روسی مسلط است.

  • He speaks fluent Chinese.


    او به زبان چینی روان صحبت می کند.

  • The dancers are fluent and poetic in their movement.


    رقصندگان در حرکت خود روان و شاعرانه هستند.

  • Arsenal were no match for Barcelona's fluent passing.


    آرسنال برای پاس های روان بارسلونا همخوانی نداشت.

  • She was fluent in French by the time she was five.


    او تا پنج سالگی به زبان فرانسه مسلط بود.

  • This job requires fluency in two or more African languages.


    این شغل نیاز به تسلط به دو یا چند زبان آفریقایی دارد.

  • I’d like to speak English fluently.


    من می خواهم انگلیسی را روان صحبت کنم.

synonyms - مترادف
  • articulate


    بیان

  • eloquent


    شیوا

  • expressive


    رسا

  • coherent


    منسجم

  • persuasive


    متقاعد کننده

  • communicative


    ارتباطی

  • cogent


    قانع کننده

  • vivid


    واضح

  • illuminating


    روشن کننده

  • voluble


    فراگیر

  • loquacious


    پرحرف

  • mellifluent


    شیرین

  • mellifluous


    نقره ای زبان

  • silver-tongued


    خوش صحبت

  • well-spoken


    صاف زبان

  • smooth-tongued


    صاف گفتار

  • smooth-spoken


    متبحر

  • well-versed


    قابل فهم

  • intelligible


    قابل درک

  • understandable


    شفاف

  • lucid


    باشکوه

  • magniloquent


    روشن


  • تاثير گذار


  • به خوبی بیان شده است

  • well-expressed


    صورت

  • grandiloquent


    زیبا صحبت کرد

  • comprehensible


    آوازی

  • facund


    وحیانی

  • nicely spoken


  • vocal


  • revelatory


antonyms - متضاد
  • inarticulate


    بی بیان

  • ineloquent


    بی صدا

  • unvocal


    تزلزل

  • faltering


    مردد

  • hesitating


    پر تلاش

  • effortful


    توقف

  • halting


    مردد، دودل

  • hesitant


    غیر مایع

  • nonliquid


    ساکت


  • جامد


  • لکنت زبان

  • stammering


    تلو تلو خوردن

  • stumbling


    زبان بسته

  • tongue-tied


    ناروا

  • unfluent


    آماده نشده

  • unprepared


    ناسازگار

  • discordant


    ناهماهنگ

  • dissonant


    بی دست و پا - به شکلی نامناسب

  • inharmonious


    مخلص - بی ریا - صمیمانه

  • cacophonous


    غیر قابل قبول

  • awkward


    متفکر

  • stuttering


    غیر ارتباطی


  • نامفهوم

  • sincere


    طبیعی

  • implausible


    غیر قابل درک

  • thoughtful


  • uncommunicative


  • disharmonious


  • unintelligible



  • incomprehensible


لغت پیشنهادی

turner

لغت پیشنهادی

asphyxiation

لغت پیشنهادی

constructions