fluent
fluent - روان، سلیس
adjective - صفت
UK :
US :
قادر به صحبت کردن به یک زبان بسیار خوب
گفتار یا نوشتار روان، روان و مطمئن و بدون اشتباه است
حرکات روان صاف و ملایم هستند، ناگهانی و تیز نیستند
وقتی فردی مسلط باشد، می تواند به راحتی، خوب و سریع به یک زبان صحبت کند
وقتی زبانی روان باشد، به راحتی و بدون مکث زیاد صحبت می شود
flowing in a smooth attractive way
روان به روشی جذاب و روان
(of a person) able to speak a language easily and well or (of a language) spoken easily and without many pauses
(از یک شخص) قادر است به راحتی و به خوبی به زبانی صحبت کند یا (از یک زبان) به راحتی و بدون مکث زیاد صحبت کند.
یوهانسون یک کمانچه نواز روان و رسا است.
Speech is usually fluent and grammatical, sometimes with occasional mispronunciations of individual speech sounds and sometimes with word-finding difficulties.
گفتار معمولا روان و دستوری است، گاهی اوقات با تلفظ نادرست صداهای گفتاری فردی و گاهی اوقات با مشکل در یافتن کلمه.
صدای ترز، در تئاتر، حتی بزرگتر، روانتر و روانتر از آن چیزی بود که او انتظار داشت.
او پیش از این چندین سال را در خاورمیانه گذرانده بود و عربی را روان صحبت می کرد.
Previous evidence has shown that fluent braille involves a number of subsidiary perceptual, cognitive and manual skills.
شواهد قبلی نشان داده است که خط بریل روان شامل تعدادی از مهارت های ادراکی، شناختی و دستی فرعی است.
آنها تا به امروز فوتبال روان بازی کرده اند و پایان آنها بالینی بوده است.
متقاضیان باید به زبان کانتونی مسلط باشند.
It also opened a concierge desk selling tickets to area events and hired a tour coordinator fluent in five languages.
همچنین یک میز نگهبان برای فروش بلیط رویدادهای منطقه افتتاح کرد و یک هماهنگ کننده تور را استخدام کرد که به پنج زبان مسلط بود.
Ann speaks fluent Italian.
آن به زبان ایتالیایی روان صحبت می کند.
She's fluent in Polish.
او به زبان لهستانی مسلط است.
a fluent speaker/reader
سخنران/خواننده روان
آیا او می تواند آلمانی صحبت کند؟ بله، او مسلط است.
He speaks fluent Italian.
ایتالیایی را روان صحبت می کند.
fluent handwriting
دست خط روان
fluent movements
حرکات روان
She's fluent in French.
او به زبان فرانسه مسلط است.
He's a fluent Russian speaker.
او به زبان روسی مسلط است.
He speaks fluent Chinese.
او به زبان چینی روان صحبت می کند.
رقصندگان در حرکت خود روان و شاعرانه هستند.
آرسنال برای پاس های روان بارسلونا همخوانی نداشت.
او تا پنج سالگی به زبان فرانسه مسلط بود.
این شغل نیاز به تسلط به دو یا چند زبان آفریقایی دارد.
من می خواهم انگلیسی را روان صحبت کنم.
articulate
بیان
eloquent
شیوا
expressive
رسا
coherent
منسجم
persuasive
متقاعد کننده
communicative
ارتباطی
cogent
قانع کننده
vivid
واضح
illuminating
روشن کننده
voluble
فراگیر
loquacious
پرحرف
mellifluent
شیرین
mellifluous
نقره ای زبان
silver-tongued
خوش صحبت
well-spoken
صاف زبان
smooth-tongued
صاف گفتار
smooth-spoken
متبحر
well-versed
قابل فهم
intelligible
قابل درک
understandable
شفاف
lucid
باشکوه
magniloquent
روشن
تاثير گذار
به خوبی بیان شده است
well-expressed
صورت
grandiloquent
زیبا صحبت کرد
comprehensible
آوازی
facund
وحیانی
nicely spoken
vocal
revelatory
inarticulate
بی بیان
ineloquent
بی صدا
unvocal
تزلزل
faltering
مردد
hesitating
پر تلاش
effortful
توقف
halting
مردد، دودل
hesitant
غیر مایع
nonliquid
ساکت
جامد
لکنت زبان
stammering
تلو تلو خوردن
stumbling
زبان بسته
tongue-tied
ناروا
unfluent
آماده نشده
unprepared
ناسازگار
discordant
ناهماهنگ
dissonant
بی دست و پا - به شکلی نامناسب
inharmonious
مخلص - بی ریا - صمیمانه
cacophonous
غیر قابل قبول
awkward
متفکر
stuttering
غیر ارتباطی
نامفهوم
sincere
طبیعی
implausible
غیر قابل درک
thoughtful
uncommunicative
disharmonious
unintelligible
incomprehensible