garbled
garbled - درهم ریخته
adjective - صفت
UK :
US :
یک بیانیه یا گزارش مخدوش بسیار نامشخص و گیج کننده است
If words or messages are garbled, they are not clear and are very difficult to understand often giving a false idea of the facts
اگر کلمات یا پیامها مخدوش باشند، واضح نیستند و درک آنها بسیار دشوار است و اغلب تصور نادرستی از حقایق ارائه میکنند.
(از چیزی که گفته شده) گیج و نامشخص، یا تصور نادرست
راشل آدم آسانی نبود که بتوان با چنین ترسی عجیب و درهم به سراغش رفت.
این حساب به شکل مخدوش در عهد جدید ظاهر می شود.
به عنوان مثال، در طول رنسانس، بارها و بارها ظاهر شد، البته به شکلی درهم.
It was the peculiar accent that puzzled me before; it made Alice's words sound garbled, nonsensical.
این لهجه عجیب و غریب بود که قبلاً من را متحیر می کرد. این باعث شد که کلمات آلیس درهم و بی معنی به نظر برسند.
صدای روی نوار بیش از حد درهم و برهم بود که قابل درک نبود.
روزنامهها نسخهای درهم از ماجرا داشتند.
چند کلمه درهم و برهم دیگر، بخشی از بحث و جدل بود، سپس صدای بلند و جیغ.
او گزارشی درهم از آنچه اتفاق افتاده بود ارائه کرد.
یک پیام مخدوش از او در پست صوتی من بود.
یک پیام مخدوش عجیب در پست صوتی من بود.
او یک پیام درهم و برهم روی منشی تلفنی من گذاشت.
confused
سردرگم
distorted
تحریف شده است
jumbled
درهم ریخته
muddled
به هم ریخته
corrupted
فاسد شده
disconnected
قطع شده
disjointed
از هم گسیخته
disordered
بی نظم
illogical
غیر منطقی
incomprehensible
غیر قابل درک
mangled
سوء تعبیر شده است
misconstrued
پراکنده شده است
scattered
پیچ خورده
twisted
غیر مرتبط
unconnected
نامفهوم
unintelligible
مخلوط کردن
mixed up
ایالات متحده بی نظم
disorganizedUS
متلاطم
choppy
بی سازمان
disorganisedUK
نامنسجم
incoherent
سر و صدا کردن
rambling
ناهماهنگ
uncoordinated
اتفاقی
haphazard
سرگردان
wandering
بی هدف
irrational
نیمه تمام
aimless
شل
inchoate
غیر منسجم
disorderly
incohesive
روشن
coherent
منسجم
intelligible
قابل فهم
fluent
روان، سلیس
articulate
بیان
comprehensible
قابل درک
eloquent
شیوا
well-spoken
خوش صحبت
understandable
شفاف
fathomable
ارتباطی
lucid
منطقی
communicative
معنی دار
logical
کامل
meaningful
نقره ای زبان
متصل
silver-tongued
قابل خواندن است
connected
قابل رمزگشایی
legible
مربوط
decipherable
طبیعی
مایع
صاف
fluid
فراگیر
متبحر
voluble
رسا
well-versed
باشکوه
expressive
قابل چنگ زدن
comprehendible
گویا
grandiloquent
روشن کننده
graspable
rational
illuminating