sustained
sustained - پایدار
adjective - صفت
UK :
US :
برای مدت طولانی ادامه دارد
مشخص
determined
برای مدتی ادامه دارد
ادامه در یک سطح خاص برای یک دوره زمانی
در بیماری کبد الکلی، ارزیابی پیوند در صورت پرهیز مداوم به دنبال توصیه های پزشکی مناسب در نظر گرفته شد.
In alcoholic liver disease transplant assessment was considered appropriate in the case of sustained abstinence following medical advice.
بنابراین، تعاملات کمتر، نشاندهنده گفتگوهای پایدارتر بین معلمان و دانشآموزانشان است.
Fewer interactions, therefore indicate more sustained conversations between teachers and their pupils.
نظم و انضباط پایدار مورد نیاز برای حفظ حسابها بهطور خستهکنندهای زمانبر و فراتر از تواناییهای بیشتر افراد بود.
The sustained discipline required to keep accounts was boringly time-consuming and beyond the capabilities of most.
علاوه بر غواصی شگفتانگیزشان، پراگرینها قادر به پرواز طولانی و پایدار هستند.
اگر دولت چنین شرایطی را ارائه نکند، نمی تواند شرایط را برای رشد پایدار حفظ کند.
The Government can not maintain conditions for sustained growth if they do not introduce such conditions.
دوره رشد اقتصادی پایدار
یک حمله مداوم
سخنان رئیس جمهور با تشویق مداوم روبرو شد.
ما باید تلاش مستمری داشته باشیم تا این وظیفه را در این هفته به پایان برسانیم.
sustained applause
تشویق مداوم
ما باید تلاش مستمری بکنیم تا این کار را به موقع تمام کنیم.
به نظر می رسد شرایط اقتصادی زیربنایی لازم برای بهبود پایدار وجود داشته باشد.
For the trade deficit to fall on a sustained basis export growth would need to outstrip import growth by a hefty margin.
برای اینکه کسری تجاری به طور مداوم کاهش یابد، رشد صادرات باید با حاشیه زیادی از رشد واردات پیشی بگیرد.
sustained commitment/effort/success
تعهد/تلاش/موفقیت پایدار
ثابت
continuous
مداوم
perpetual
همیشگی
prolonged
طولانی مدت
بی وقفه
unremitting
ادامه دارد
continuing
در دست اقدام
در حال اجرا
مستمر
continual
بدون وقفه
incessant
بی امان
nonstop
ناشکسته
persistent
بی پایان
relentless
بی تزلزل
unabating
بی خیال
unbroken
مزمن
unceasing
ادامه داد
unending
بادوام
unfaltering
نگهداری
unrelenting
شبانه روزی
unrelieved
ceaseless
chronic
endless
lasting
maintained
uninterrupted
non-stop
never-ending
intermittent
متناوب
erratic
دمدمی مزاج
recurrent
عود کننده
sporadic
پراکنده
alternating
ناپیوسته
discontinuous
بی رویه
irregular
شکسته شده
گاه به گاه
occasional
اسپاسم
spasmodic
تکرار شونده
iterant
فرد
مکرر
recurring
اپیزودیکال
episodical
منقطع
interrupted
هم زمان
isochronous
قطع شده
disconnected
اپیزودیک
episodic
چشمک زن
isochronal
ناپایا
casual
تناوبی
flashing
دوره ای
unsteady
تکه تکه
iterative
نادر
periodic
چشمک زدن
periodical
پراکنده شده است
aperiodic
fragmentary
infrequent
blinking
patchy
scattered
