brink
brink - لبه لبه
noun - اسم
UK :
US :
نقطه ای که قرار است یک موقعیت جدید یا متفاوت آغاز شود
لبه یک صخره یا سایر مناطق مرتفع
لبه یک صخره یا منطقه مرتفع دیگر، یا نقطه ای که در آن اتفاق خوب یا بد رخ خواهد داد
نقطه ای که قرار است یک موقعیت جدید، متفاوت یا خطرناک آغاز شود
اما نوعی گام به عقب از پرتگاه ضروری بود.
LeBlond joined the company in 1975 and brought it from the brink of bankruptcy to its present robust status.
لبلوند در سال 1975 به این شرکت پیوست و آن را از مرز ورشکستگی به وضعیت قوی کنونی خود رساند.
نیویورک، اگر به نیویورکی ها اعتقاد داشته باشید، همیشه در آستانه فاجعه است.
Is it really news that a couple on the brink of separation should be arguing about the custody of their children?
آیا واقعاً این خبر است که زن و شوهری که در آستانه جدایی هستند باید در مورد حضانت فرزندانشان با هم دعوا کنند؟
اما هنگامی که نیم تنه به پایان رسید، او با دیگران در آستانه ورشکستگی قرار گرفت.
ردیف عقب، تقریباً از روز سوم کلاس ها به بعد، در آستانه هرج و مرج قرار گرفت.
آنها حتی می توانند کشورهای بزرگ را به آستانه جنگ بکشانند.
برخی از اعضا می گویند که این تصمیم آنها را تا مرز ترک کلیسایی که دوست دارند سوق داده است.
در آستانه فروپاشی / جنگ / مرگ / فاجعه
دانشمندان در آستانه کشف جدید بزرگی هستند.
او شرکت را از لبه پرتگاه عقب کشید (= او آن را از فاجعه نجات داد).
تلنگر / متمایل / معلق در لبه پرتگاه
حیواناتی که در آستانه انقراض هستند
لبه پرتگاه
این کشور در آستانه جنگ داخلی است.
استرس شدید او را به مرز یک حمله عصبی رسانده بود.
دانشمندان در آستانه (= بسیار نزدیک) یک کشف جدید بزرگ هستند.
درست در لبه دره ایستاده بود.
این شرکت در آستانه سقوط بود.
بحران بدهی بسیاری از شرکت ها را به مرز ورشکستگی کشاند.
به نظر می رسد که آنها در آستانه یک بحران بزرگ هستند.
در حال حاضر این شرکت در آستانه موفقیت است.
حاشیه، غیرمتمرکز
مرز
حد
لب
لبه
حاشیه
fringe
دامن
rim
محیط
verge
نقطه
skirt
مقید شده است
perimeter
دور
periphery
حد نهایی
محدودیت ها
bound
محدوده
circumference
متولد شد
extremity
آستانه
frontier
پرتگاه
limits
مرزی
bounds
پایان
bourn
لبه زدن
brim
قطب نما
marge
سجاف
threshold
قاب
precipice
borderline
edging
skirting
compass
hem