added

base info - اطلاعات اولیه

added - اضافه

N/A - N/A

ˈæd.ɪd

UK :

ˈæd.ɪd

US :

family - خانواده
addition
علاوه بر این
additive
افزودنی
add
اضافه کردن
additionally
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [added] در گوگل
description - توضیح
  • in addition to what is usual or expected


    علاوه بر آنچه که معمول یا مورد انتظار است


  • اضافی


  • برای معرفی اطلاعات بیشتر برای پشتیبانی یا افزودن به آنچه می گویید استفاده می شود

  • Food giant Hillsdown Holdings added 8p to 130p after a maintained dividend forecast and boardroom shake-up.


    غول مواد غذایی Hillsdown Holdings پس از حفظ پیش بینی سود سهام و تغییر اتاق هیئت مدیره، 8 p به 130p اضافه کرد.

  • In all departments staff who show added ability will be given training and promotion.


    در تمام بخش ها به کارکنانی که توانایی بیشتری از خود نشان می دهند آموزش و ارتقاء داده می شود.


  • کامپیوتر جدید به خوبی کامپیوتر قبلی است و مزیت آن کوچکتر است.

  • An added bonus of holding your wedding reception at home is the lower cost.


    یک امتیاز اضافی برای برگزاری مراسم عروسی در منزل، هزینه کمتر است.

  • The result is added comfort to your game.


    نتیجه راحتی به بازی شما اضافه می شود.

  • The element of risk gave it an added excitement.


    عنصر ریسک به آن هیجان بیشتری بخشید.

  • We now have the added expense of having two kids in college.


    ما اکنون هزینه اضافی داشتن دو فرزند در دانشگاه را داریم.

  • In the imagination of course there is an added pleasure from recognition of the resemblance between the imitation and the original.


    البته در تخیل، از تشخیص شباهت بین تقلید و اصل لذت مضاعفی وجود دارد.

  • By contrast older established partners may be less keen on expansion in view of the added pressures it will produce.


    در مقابل، شرکای قدیمی‌تر ممکن است با توجه به فشارهای اضافی که ایجاد می‌کند، تمایل کمتری به توسعه داشته باشند.

  • Buy a high-factor sun lotion, and wear a hat for added protection.


    یک لوسیون ضد آفتاب با فاکتور بالا بخرید و برای محافظت بیشتر از کلاه استفاده کنید.

  • Now they say future battles will be waged on features and added value.


    اکنون، آنها می گویند، نبردهای آینده بر اساس ویژگی ها و ارزش افزوده انجام خواهد شد.

example - مثال
  • He had the added disadvantage of being the only man present.


    او این مضرات را داشت که تنها مرد حاضر بود.

  • She lost her job last week and now added to that she's pregnant again.


    او هفته گذشته کار خود را از دست داد و اکنون به این موضوع اضافه شده است که دوباره باردار است.

synonyms - مترادف

  • اضافی

  • further


    به علاوه


  • بیشتر


  • دیگر


  • تازه

  • new


    جدید

  • surplus


    مازاد


  • افزایش یافت

  • spare


    یدکی

  • supplementary


    مکمل


  • یکی دیگر

  • farther


    دورتر

  • supplemental


    ذخیره

  • reserve


    شارژ کردن

  • top-up


    بیش از حد

  • over-and-above


    کمکی


  • افزودنی

  • auxiliary


    حمایت می کند

  • add-on


    زیادی

  • complementary


    مشایعت

  • supporting


    فرعی


  • یک جدید

  • superfluous


    خارجی

  • accompanying


    جایگزین

  • ancillary


    جایزه

  • excess


  • a new


  • extraneous


  • a further



  • bonus


antonyms - متضاد

  • کمتر


  • کاهش

  • reduced


    پایین تر


  • کاسته

  • diminished


    کوچکتر

  • smaller


    مقدار کمتری از

  • a lesser amount of


    مقدار کاهش یافته است

  • a reduced amount of


    نه به اندازه

  • a smaller amount of


    منفی


  • lesser



لغت پیشنهادی

arithmetically

لغت پیشنهادی

A-OK

لغت پیشنهادی

vector