agnostic

base info - اطلاعات اولیه

agnostic - اگنستیک

noun - اسم

/æɡˈnɑːstɪk/

UK :

/æɡˈnɒstɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [agnostic] در گوگل
description - توضیح
  • someone who believes that people cannot know whether God exists or not


    کسی که معتقد است مردم نمی توانند بدانند خدا وجود دارد یا نه

  • someone who does not know or believes that it is impossible to know if a god exists


    کسی که نمی‌داند، یا معتقد است که شناختن خدایی وجود ندارد


  • کسی که نمی داند یا نظری در مورد درست، خوب، درست بودن و غیره ندارد.

  • having the belief that it is not possible to know whether god exists


    با این باور که نمی توان دانست آیا خدا وجود دارد یا خیر

  • not knowing or not having an opinion about whether something is true good correct etc.


    ندانستن یا نداشتن نظر در مورد درست بودن، خوب بودن، درست بودن و غیره.

  • relating to hardware or software that can be used with many different types of platform (= system)


    مربوط به سخت افزار یا نرم افزاری است که می تواند با انواع مختلف پلت فرم (= سیستم) استفاده شود

  • someone who believes that it is impossible to know whether or not God exists


    کسی که معتقد است تشخیص وجود یا عدم وجود خدا غیرممکن است

  • Despite their arguments, I still saw no reason to abandon my agnosticism.


    با وجود استدلال های آنها، من هنوز دلیلی نمی دیدم که از آگنوستیکیسم خود دست بکشم.

  • She likes to keep an open mind in religious matters and so refers to herself as an agnostic.


    او دوست دارد در مسائل مذهبی ذهنی باز داشته باشد و به همین دلیل از خود به عنوان یک آگنوستیک یاد می کند.

  • You can still divine water with a rod and be an agnostic.


    شما هنوز هم می توانید با یک میله آب الهی کنید و یک اگنوستیک باشید.

  • When I started out my career I was an agnostic.


    زمانی که کارم را شروع کردم، یک آگنوستیک بودم.

  • No she was an agnostic.


    نه، او یک آگنوستیک بود.

  • He was a very vulnerable hard-swearing, full-blooded agnostic, or possibly an atheist.


    او بسیار آسیب پذیر، فحش دهنده، آگنوستیک تمام قد، ​​یا احتمالاً ملحد بود.

  • Butler, Newman and Blougram might be considered agnostics according to Ayer's definition or they might be considered theists.


    باتلر، نیومن و بلوگرام ممکن است طبق تعریف آیر، آگنوستیک‌ها یا خداباوران در نظر گرفته شوند.

  • And he was right of course it was all my fault I was a long-haired hippie agnostic.


    و او درست می گفت، البته، همه اینها تقصیر من بود، من یک هیپی آگنوستیک مو بلند بودم.

  • Amelia was an inquiring agnostic and an insatiable searcher for knowledge.


    آملیا یک آگنوستیک پرسشگر و جستجوگر سیری ناپذیر دانش بود.


  • برای اینکه چنین چیزی اتفاق بیفتد - زمانی که او برای یک عمر یک آگنوستیک کاملاً عادی بود، مثل بقیه.

example - مثال
  • Although he was raised a Catholic, he was an agnostic for most of his adult life.


    اگرچه او یک کاتولیک بزرگ شد، اما در بیشتر دوران بزرگسالی خود یک آگنوستیک بود.

  • The group includes atheists and agnostics as well as religious believers.


    این گروه شامل آتئیست ها و آگنوستیک ها و همچنین معتقدان مذهبی است.

  • He claims to be an agnostic on the question of man-made global warming.


    او ادعا می کند که در مسئله گرمایش زمین ساخته دست بشر یک آگنوستیک است.

  • I am an agnostic when it comes to his art and its merits.


    وقتی صحبت از هنر و شایستگی هایش به میان می آید، من یک آدم ناشناس هستم.

  • Whether we are religious atheist, or agnostic, there are some moral values we all share.


    فرقی نمی کند ما دیندار باشیم، خداناباور، یا آگنوستیک، برخی از ارزش های اخلاقی وجود دارد که همه ما مشترک هستیم.

  • He is agnostic on the existence of God.


    او نسبت به وجود خدا غرور دارد.

  • She remained agnostic on the question of whether to join the war.


    او در مورد این که آیا باید به جنگ بپیوندد یا خیر، بی تفاوت باقی ماند.

  • We could never be agnostic about the virtues of political freedom.


    ما هرگز نمی توانستیم نسبت به فضایل آزادی سیاسی ادم گرا باشیم.

synonyms - مترادف
  • doubter


    شک

  • cynic


    بدبین

  • scepticUK


    ScepticUK

  • scoffer


    استهزاگر

  • unbeliever


    بی ایمان

  • disbeliever


    کافر

  • questioner


    پرسشگر

  • challenger


    رقیب

  • non-believer


    بی اعتقاد

  • nullifidian


    پوچ

  • Pyrrhonist


    پیرونیست

  • rationalist


    عقل گرا

  • doubting Thomas


    شک به توماس

  • freethinker


    آزاداندیش

  • materialist


    ماتریالیست

  • nonbeliever


    skepticUS

  • skepticUS


    بی دین

  • atheist


    غیر خداباور

  • non-theist


    نیهیلیست

  • nihilist


    بت پرست

  • infidel


    مخالف

  • pagan


    ملحد و مرتد

  • heathen


    مرتد

  • dissenter


    ناسزاگو

  • pessimist


    انسان دوست

  • heretic


  • apostate


  • irreligionist


  • profaner


  • misanthrope


  • misbeliever


antonyms - متضاد
  • believer


    مومن

  • theist


    خدا پرست


  • تبدیل

  • proselyte


    مسیحی

  • protagonist


    قهرمان داستان

  • worshiperUS


    پرستشگر ایالات متحده

  • worshipperUK


    worshipperUK

  • follower


    دنباله رو

  • devotee


    فداکار

  • religionist


    دیندار

  • disciple


    شاگرد

  • upholder


    نگهدارنده

  • apostle


    رسول

  • zealot


    متعصب


  • مدافع


  • حامی

  • adherent


    وابسته

  • neophyte


    کاراموز

  • bhakta


    باکتا

  • upholder of


    شاگرد از

  • disciple of


    نمازگزار در

  • worshipper in


    طرفدار

  • adherent of


    فداکار از

  • devotee of


    پیرو از

  • follower of


    تولد دوباره


  • سازگار

  • born-again


    خوش بین

  • conformist


    هماهنگ کننده

  • Christian


  • optimist


  • conformer


لغت پیشنهادی

gastric

لغت پیشنهادی

sweetened

لغت پیشنهادی

could