bygone

base info - اطلاعات اولیه

bygone - گذشته

adjective - صفت

/ˈbaɪɡɔːn/

UK :

/ˈbaɪɡɒn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bygone] در گوگل
description - توضیح
  • belonging to or happening in a past time


    متعلق به زمان گذشته یا اتفاق افتاده در زمان گذشته


  • به کسی می گفت که باید چیزهای ناخوشایندی را که در گذشته اتفاق افتاده فراموش کند، و به خصوص برای بخشیدن و فراموش کردن چیز بدی که کسی با او انجام داده است.

  • It is a relic of a bygone age a cultural icon with a colorful political past.


    این یادگاری از دوران گذشته است، نمادی فرهنگی با گذشته سیاسی رنگارنگ.

  • He had impeccable manners that somehow always reminded you of an older, bygone age.


    او رفتارهای بی عیب و نقصی داشت که به نوعی همیشه شما را به یاد دورانی قدیمی تر و گذشته می انداخت.

  • On the second floor room 30 is the favourite: devoted to dolls, toys and other mementos of bygone childhood.


    در طبقه دوم، اتاق 30 مورد علاقه است: به عروسک ها، اسباب بازی ها و دیگر یادگارهای دوران کودکی گذشته اختصاص دارد.

  • In bygone days the Arms Park had an almost mystical quality for them.


    در روزهای گذشته پارک اسلحه برای آنها کیفیتی تقریباً عرفانی داشت.

  • I live part of my time in an imaginary bygone era.


    من بخشی از زمانم را در یک دوره خیالی گذشته زندگی می کنم.

  • Miss Piggy, Kermit and the rest now come across as symbols of a bygone era.


    خانم پیگی، کرمیت و بقیه اکنون به عنوان نمادهایی از دوران گذشته شناخته می شوند.

  • Since the reprise of coach John Robinson, who brought national championships in a different bygone era.


    از زمان تکرار مربی جان رابینسون، که قهرمانی های ملی را در دوره ای متفاوت و گذشته به ارمغان آورد.

  • Carmarthen's street scenes reflect bygone years as do its placenames.


    صحنه‌های خیابانی کارمارتن همانند نام‌های مکان‌های آن سال‌های گذشته را منعکس می‌کند.

example - مثال
  • a bygone age/era


    عصر/عصر گذشته

  • The family story was that in bygone days, he had been a rich farmer in Australia.


    داستان خانواده این بود که در روزهای گذشته او یک کشاورز ثروتمند در استرالیا بود.

  • The horse and cart belongs to a bygone era.


    اسب و گاری متعلق به دوران گذشته است.

  • a bygone era


    یک دوران گذشته

  • Just let bygones be bygones and be friends again.


    فقط بگذار گذشته ها گذشته باشند و دوباره دوست باشیم.

  • The empty factories are relics of a bygone era.


    کارخانه های خالی یادگاری از دوران گذشته است.

synonyms - مترادف
  • extinct


    منقرض شده


  • گذشته

  • defunct


    منحل شده است


  • سابق

  • gone


    رفته


  • مرده


  • قبلی

  • done


    انجام شده


  • دیر

  • expired


    منقضی شده

  • bypast


    دور زدن


  • کهن

  • forgotten


    فراموش شده

  • departed


    رفت

  • finished


    تمام شده

  • vanished


    از بین رفت

  • earlier


    زودتر

  • nonextant


    موجود نیست

  • completed


    تکمیل شد


  • گمشده

  • erstwhile


    در گذشته

  • obsolete


    منسوخ شده

  • quondam


    مشکل

  • archaic


    قدیمی، کهنه

  • olden


    قدیمی

  • antiquated


    تاریخ دار

  • dated


    گذشت

  • outmoded


    نادیده گرفته شد

  • foregone


    سر وقت

  • forepassed


  • one-time


antonyms - متضاد

  • زنده

  • coming


    آینده

  • existent


    موجود


  • زندگي كردن

  • extant


    اخیر


  • نوین


  • جدید


  • حاضر

  • forthcoming


    آینده نگر


  • بودن

  • new


    آمدن


  • انتظار می رود

  • prospective


    محتمل

  • to be


    قریب الوقوع


  • نزدیک شدن

  • expected


    احتمال دارد

  • probable


    پیش بینی شده است

  • imminent


    ممکن است

  • approaching


    پتانسیل

  • impending


    مقدر شده است


  • فرضی

  • anticipated


    در انتظار


  • برنامه ریزی شده

  • upcoming


    نهایی


  • در نظر گرفته شده

  • destined


  • presumptive


  • awaited


  • planned


  • eventual


  • considered


لغت پیشنهادی

pencils

لغت پیشنهادی

doubts

لغت پیشنهادی

Chinese