coma
coma - کما
noun - اسم
UK :
US :
someone who is in a coma has been unconscious for a long time usually because of a serious illness or injury
فردی که در کما به سر می برد برای مدت طولانی بیهوش بوده است، معمولاً به دلیل یک بیماری یا جراحت جدی
a state in which a person is unconscious and cannot be woken, caused by damage to the brain after an accident or illness
حالتی که در آن فرد بیهوش است و نمی توان او را بیدار کرد، که در اثر آسیب به مغز پس از تصادف یا بیماری ایجاد می شود.
a state of being unconscious, in which a person cannot be waked, usually caused by illness or injury
حالتی از بیهوشی که در آن فرد نمی تواند بیدار شود که معمولاً به دلیل بیماری یا جراحت ایجاد می شود
He was unconscious by the time he arrived at hospital in Sanford and remained in a coma until he died.
او تا زمانی که به بیمارستان سنفورد رسید بیهوش بود و تا زمان مرگ در کما بود.
به احتمال زیاد به کما رفت.
بیشتر بود، چشمانش را پلک زد، انگار از کما بیدار شده باشد.
شاید یک کما، اگر بدتر از آن رخ دهد.
The 59-year-old star needed two life-saving operation to remove blood clots and was left in a deep coma after brain surgery.
این ستاره 59 ساله برای از بین بردن لخته های خون به دو عمل نجات دهنده نیاز داشت و پس از جراحی مغز در کمای عمیق رها شد.
و گاهی هیچ حرکت هدفمندی حاصل نمی شود، در این صورت از کمای عمیق صحبت می کنیم.
او هوشیار و از نظر عصبی طبیعی بود و در هنگام پذیرش نمره کمای گلاسکو 14 داشت.
زنی عاشق مرد متاهلی است که همسرش در کمای دائمی است.
به کما رفتن/به کما بودن
او پس از سکته مغزی به کما رفت.
او از سه ماه پیش که تصادف رانندگی کرد در کما به سر می برد.
او از زمان حادثه در کما به سر می برد.
او پس از خونریزی مغزی به کما رفت.
او در شش هفته گذشته در کما بوده است.
او پس از مصرف بیش از حد قرص های خواب به کمای عمیق رفت.
تب شدید داشت و به کما رفت.
insensibility
بی احساسی
oblivion
فراموشی
stupor
بی حوصلگی
torpor
اخم
trance
ترنس
unconsciousness
بی هوشی
blackout
خاموشی
سقوط - فروپاشی
inertia
اینرسی
lethargy
بی حالی
somnolence
خواب آلودگی
dullness
کسالت
faint
از هوش رفتن
hebetude
هیبتود
PVS
PVS
خواب
slumber
چرت
sopor
سوپور
swoon
غمگین شدن
syncope
سنکوپ
torpidity
تلاطم
persistent vegetative state
حالت رویشی پایدار
knockout
ناک اوت
stupefaction
گیجی
شنا کردن
inertness
بی اثری
languor
خالی بودن
blankness
بی تفاوتی
listlessness
عدم فعالیت
apathy
inactivity
alertness
هوشیاری
آگاهی
liveliness
سرزندگی
wakefulness
بیداری
علاقه
احساس
نگرانی
توجه
عمل
sympathy
ابراز همدردی
vigorUS
vigorUS
vigourUK
vigourUK
vivacity
نشاط
vitality
vim
vim
فعالیت
awakening
زندگی
حساسیت
فعال بودن
sensibility
activeness