unattached

base info - اطلاعات اولیه

unattached - غیر متصل

adjective - صفت

/ˌʌnəˈtætʃt/

UK :

/ˌʌnəˈtætʃt/

US :

family - خانواده
attachment
پیوست
detachment
کناره گیری
detachable
قابل جدا شدن
attach
ضمیمه کردن
detach
جدا کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [unattached] در گوگل
description - توضیح

  • ازدواج نکرده یا درگیر یک رابطه عاشقانه نیست

  • not connected or fastened to anything


    به هیچ چیز متصل یا متصل نیست


  • ازدواج نکردن یا نداشتن رابطه با کسی؛ تنها


  • از نظر فیزیکی به چیز دیگری متصل نیست


  • عدم ارتباط با یک فرد، گروه یا ایده

  • not joined or connected; independent


    متصل یا متصل نیست. مستقل


  • ازدواج نکرده یا با کسی درگیر نیست

  • Childhood memory is however typically family-centred, touching only haphazardly on the unattached.


    با این حال، حافظه دوران کودکی معمولاً خانواده محور است، و تنها به طور تصادفی بر افراد غیر وابسته تأثیر می گذارد.

  • The rule of the transformation is to attach to the key that which was unattached and viceversa.


    قاعده ی دگرگونی این است که به کلید آن چیزی را بچسبانیم که غیر متصل بوده است و بالعکس.

  • However don't move the design around too enthusiastically in case you dislodge any unattached flowers completely.


    با این حال، در صورتی که گل‌های چسبیده‌نشده را کاملاً از جای خود جدا کنید، طرح را خیلی مشتاقانه جابه‌جا نکنید.

  • an unattached garage


    یک گاراژ غیر متصل

  • For unattached men, it's probably more of an issue more of the time.


    برای مردان غیرمتعهد، احتمالاً بیشتر اوقات این مشکل بیشتر است.

  • Younger, unattached people were at a premium in Southland.


    افراد جوان‌تر و بی‌پیوسته در ساوث لند حق بیمه داشتند.

  • Many unattached skis went sliding off down the hill at incredible speed.


    بسیاری از اسکی‌های بدون اتصال با سرعتی باورنکردنی از تپه سر خوردند.

  • Are there any unattached straight men in this city?


    آیا در این شهر مردان مستقیم و غیر وابسته وجود دارد؟

  • They have made proposals for a station which are unattached to any proposals for a means of getting there.


    آنها پیشنهاداتی را برای ایستگاهی ارائه کرده اند که به هیچ پیشنهادی برای رسیدن به آنجا وابسته نیست.

example - مثال
  • He was still unattached at the age of 34.


    او در سن 34 سالگی هنوز دلبسته نبود.

  • He's gorgeous, he has his own house and what's more he's unattached.


    او زرق و برق دار است، او خانه خودش را دارد و از این گذشته، او بی‌تفاوت است.

  • The cover of the book was stained and almost completely unattached.


    جلد کتاب لکه دار و تقریباً کاملاً بدون چسبندگی بود.

  • Feeling unattached to the community is one of the risk factors for drug abuse.


    احساس عدم وابستگی به جامعه یکی از عوامل خطر سوء مصرف مواد است.

  • an unattached woman


    یک زن بی وابستگی

synonyms - مترادف

  • جداگانه، مجزا

  • detached


    جدا

  • unaffiliated


    غیر وابسته

  • unconnected


    غیر مرتبط

  • autonomous


    خود مختار

  • unallied


    غیر متحد

  • uncommitted


    غیر متعهد

  • disconnected


    قطع شده

  • discrete


    گسسته


  • رایگان

  • freestanding


    مستقل

  • neutral


    خنثی

  • non-aligned


    غیر همسو

  • non-partisan


    غیر حزبی

  • self-governing


    خودگردان

  • self-ruling


    خود حکومتی


  • تنها


  • متمایز


  • شخصی


  • جدا از هم

  • fancy-free


    بدون فانتزی

  • footloose


    باز کردن پا


  • مستقل از


  • غیر مرتبط با

  • unassociated with


    غیر درگیر

  • uncommited


    در آزادی

  • uninvolved


    خارج از قلاب

  • at liberty


    بدون کمک دیگری

  • off the hook


    جدا شده

  • on one's own


  • isolated


antonyms - متضاد
  • attached


    پیوست شده است

  • connected


    متصل

  • joined


    ملحق شد

  • linked


    مرتبط

  • accompanying


    مشایعت

  • associated


    مرتبط است

  • interconnected


    به هم پیوسته

  • combined


    ترکیب شده


  • مشابه

  • continuous


    مداوم

  • integrated


    یکپارچه

  • engaged


    نامزد شده

  • merged


    ادغام شد

  • united


    متحد

  • affixed


    چسبانده شده است

لغت پیشنهادی

fancy

لغت پیشنهادی

clothes

لغت پیشنهادی

alluringly