veritable

base info - اطلاعات اولیه

veritable - واقعی

adjective - صفت

/ˈverɪtəbl/

UK :

/ˈverɪtəbl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [veritable] در گوگل
description - توضیح

  • کلمه ای که برای تأکید بر توصیف کسی یا چیزی استفاده می شود


  • برای توصیف چیزی به عنوان چیز دیگری، هیجان‌انگیزتر، جالب‌تر یا غیرعادی‌تر، به‌عنوان روشی برای تأکید بر شخصیت آن استفاده می‌شود.

  • (used to emphasize how great or unusual something is by comparing it to something else)


    (برای تأکید بر بزرگ یا غیرعادی بودن چیزی با مقایسه آن با چیز دیگری استفاده می شود)

  • But to Paula Ladies' Fashions was a veritable Aladdin's cave of delights.


    اما برای پائولا مدهای زنانه غار لذت‌های علاءالدین واقعی بود.

  • The temple of the Sun at Cuzco appeared a veritable gold-mine to the impatient conquerors.


    معبد خورشید در کوزکو برای فاتحان بی حوصله معدن طلای واقعی بود.

  • The studio was a veritable Land of Song exemplified by the ever-popular programme of that name.


    این استودیو یک سرزمین آهنگ واقعی بود که نمونه آن برنامه همیشه محبوب به این نام بود.

  • This painting has become a veritable obsession and he has returned to it repeatedly over the past thirty years.


    این نقاشی به یک وسواس واقعی تبدیل شده است و او در طول سی سال گذشته بارها به آن بازگشته است.

  • The male bird is a veritable rainbow of colors.


    پرنده نر رنگین کمانی واقعی است.

  • He stared into a veritable sea of smiling faces.


    او به دریای واقعی از چهره های خندان خیره شد.

  • This meant all the leftovers had to be frozen in a veritable stack of containers.


    این بدان معنی بود که تمام باقیمانده ها باید در یک پشته واقعی از ظروف منجمد شوند.

example - مثال
  • The meal that followed was a veritable banquet.


    غذای بعدی یک ضیافت واقعی بود.

  • My garden had become a veritable jungle by the time I came back from holiday.


    وقتی از تعطیلات برگشتم باغ من تبدیل به یک جنگل واقعی شده بود.

  • The normally sober menswear department is set to become a veritable kaleidoscope of colour this season.


    بخش پوشاک مردانه که معمولاً هوشیار هستند، قرار است در این فصل به یک کالیدوسکوپ رنگی واقعی تبدیل شود.

  • If current projections hold Montgomery County will experience a veritable explosion in its school-age population (= it will have many more students).


    اگر پیش بینی های فعلی برقرار باشد، شهرستان مونتگومری یک انفجار واقعی را در جمعیت سن مدرسه خود تجربه خواهد کرد (= دانش آموزان بسیار بیشتری خواهد داشت).

synonyms - مترادف

  • درست است، واقعی

  • authentic


    معتبر


  • واقعی

  • genuine


    اصل


  • قانونی

  • factual


    مناسب

  • legit


    بی چون و چرا


  • مطلق

  • indisputable


    غیر قابل تردید


  • کوشر

  • indubitable


    بدون شک

  • kosher


    طبقه بندی شده

  • unquestionable


    مثبت

  • undoubted


    غیر قابل انکار

  • categorical


    خالص، ناب


  • بسیار

  • incontrovertible


    باحسن نیت

  • sheer


    بیرون و بیرون


  • واقعا - جدا

  • bona fide


    مشروع

  • out-and-out


    گواهی شده


  • قابل تایید


  • خالص

  • valid


    صادقانه

  • certified


    رسمی

  • certifiable


    بدون تقلب


  • اصلی



  • unadulterated



antonyms - متضاد
  • fake


    جعلی


  • نادرست

  • unreal


    غیر واقعی

  • fictitious


    ساختگی

  • made-up


    ساخته شده. مصنوعی

  • fictional


    تخیلی

  • fabricated


    ساخته شده

  • imaginary


    خیالی

  • imagined


    تصور کرد

  • hypothetical


    فرضی

  • theoretical


    نظری

  • assumed


    فرض

  • nonexistent


    وجود ندارد


  • فرض می شود

  • invented


    اختراع کرد


  • تظاهر کن

  • concocted


    توهم آمیز

  • fanciful


    ایده آل

  • illusory


    حدسی


  • ممکن است

  • conjectural


    تصوری


  • موجود نیست

  • notional


    کایمریک

  • inexistent


    مفروض

  • theoretic


    مجازی

  • suppositional


  • chimeric


  • chimerical


  • suppositious


  • make-believe


  • virtual


لغت پیشنهادی

autoerotic

لغت پیشنهادی

disillusioned

لغت پیشنهادی

mystifying