across

base info - اطلاعات اولیه

across - در سراسر

preposition - حرف اضافه

/əˈkrɔːs/

UK :

/əˈkrɒs/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [across] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He walked across the field.


    او در سراسر میدان قدم زد.

  • I drew a line across the page.


    روی صفحه خط کشیدم.

  • A grin spread across her face.


    پوزخندی روی صورتش پخش شد.

  • Where's the nearest bridge across the river?


    نزدیکترین پل روی رودخانه کجاست؟

  • There's a bank right across the street.


    یک بانک درست روبروی خیابان است.

  • He hit him across the face.


    به صورتش زد.

  • It's too tight across the back.


    پشتش خیلی تنگه

  • Her family is scattered across the country.


    خانواده او در سراسر کشور پراکنده هستند.

  • This view is common across all sections of the community.


    این دیدگاه در همه اقشار جامعه رایج است.


  • ما به کسی نیاز داریم که همه مسائل را حل کند.

  • Radio 8 will be across events as they unfold.


    رادیو 8 در جریان رویدادها قرار خواهد گرفت.

  • She walked across the field/road.


    او در سراسر میدان/جاده قدم زد.

  • They're building a new bridge across the river.


    آنها در حال ساختن یک پل جدید روی رودخانه هستند.

  • When I reached the river I simply swam across.


    وقتی به رودخانه رسیدم، به سادگی از آن طرف شنا کردم.


  • کتابخانه درست روبروی جاده است.

  • Voting took place peacefully across most of the country.


    رای گیری در اکثر نقاط کشور به صورت مسالمت آمیز انجام شد.

  • We walked across the bridge.


    از روی پل گذشتیم.

  • She was sitting across the aisle.


    آن طرف راهرو نشسته بود.

  • He opened a store across the street from the theater.


    او مغازه ای را در روبروی تئاتر باز کرد.

  • Over 300,000 refugees fled across the border.


    بیش از 300000 پناهجو از مرز فرار کردند.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • در كنار

  • alongside


    در کنار

  • by


    توسط


  • نزدیک

  • neighboringUS


    همسایه ایالات متحده

  • neighbouringUK


    همسایه انگلستان

  • adjoining


    مجاور

  • bordering


    هم مرز

  • adjacent


    مشرف

  • overlooking


    متقابل

  • abutting


    همگام با

  • abreast of


    در مجاورت

  • adjacent to


    کنار


  • نزدیک به


  • در نزدیکی


  • همسایه به


  • جنب


  • به موازات



  • parallel to


لغت پیشنهادی

index

لغت پیشنهادی

jameson

لغت پیشنهادی

distortions