begrudge

base info - اطلاعات اولیه

begrudge - کینه توزی

verb - فعل

/bɪˈɡrʌdʒ/

UK :

/bɪˈɡrʌdʒ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [begrudge] در گوگل
description - توضیح

  • احساس عصبانیت یا ناراحتی با کسی به دلیل داشتن چیزی که فکر می کنید لیاقتش را ندارد


  • احساس ناراحتی یا ناراحتی از اینکه باید چیزی بپردازید، به کسی چیزی بدهید و غیره


  • احساس ناراحتی کنید زیرا کسی چیزی دارد که فکر می کنید لیاقتش را ندارد


  • از خرج کردن پول برای چیزی یا وقت گذاشتن برای انجام کاری احساس ناراحتی کنید

  • to allow or give unwillingly


    اجازه دادن یا دادن ناخواسته

  • What was paid out was begrudged.


    چیزی که پرداخت شد مورد بیزاری قرار گرفت.

  • Surely no-one in Castlereagh would begrudge a modest investment in proper safe clean and comfortable working accommodation for their public servants?


    مطمئناً هیچ کس در Castlereagh از سرمایه گذاری اندک در محل کار مناسب، ایمن، تمیز و راحت برای کارمندان دولتی خود ناراضی نیست؟

  • He felt sure Viola wouldn't begrudge him that.


    او مطمئن بود که ویولا از او ناراحت نخواهد شد.

  • Like all the Service personnel one meets in remote places, he is dedicated, and does not begrudge his time.


    مانند تمام پرسنل خدماتی که در مکان‌های دورافتاده ملاقات می‌کند، او متعهد است و از وقتش غافل نمی‌شود.

  • She shouldn't begrudge others theirs.


    او نباید از دیگران ناراحت باشد.

  • While I did not begrudge the President his due recognition this was a trifle fulsome.


    در حالی که من از قدردانی رئیس جمهور ناراضی نبودم، اما این یک موضوع کوچک بود.

  • She begrudged the time away from her writing.


    او از زمانی که از نوشتن خود دور بود ناراحت بود.

  • I don't begrudge your cut.


    من از برش شما ناراحت نیستم

example - مثال
  • You surely don't begrudge him his happiness?


    مطمئناً از خوشحالی او ناراحت نمی شوید؟

  • I don't begrudge her being so successful.


    من از موفقیت او ناراحت نیستم.

  • I begrudge every second I spent trying to help him.


    هر ثانیه ای را که برای کمک به او صرف کردم، ناراحت می شوم.

  • They begrudge paying so much money for a second-rate service.


    آنها از پرداخت این همه پول برای یک سرویس درجه دو بیزار هستند.

  • I don't begrudge him his freedom.


    من از آزادی اش غافل نمی شوم.

  • They begrudged every day they had to stay with their father.


    آنها هر روز که مجبور بودند پیش پدرشان بمانند، بغض می کردند.

  • She begrudged paying so much for an ice cream cone.


    او از پرداخت این همه برای بستنی خجالتی کشید.

  • He’s worked every weekend for the last three months, so you can’t begrudge him a little time off now.


    او در سه ماه گذشته هر آخر هفته کار کرده است، بنابراین نمی‌توانید در حال حاضر از او غافل شوید.

synonyms - مترادف
  • envy


    حسادت

  • resent


    کینه توز

  • grudge


    کینه

  • covet


    طمع

  • be envious


    حسادت کن

  • be jealous


    کینه توز باشد

  • be resentful


    حسادت کند

  • be envious of


    رنجیده شدن از

  • be jealous of


    دلت بسوزه

  • be resentful of


    ذهن



antonyms - متضاد

  • دادن

  • be generous


    بخشنده باش


  • خوشحال باش برای


  • خوش آمدی


  • اجازه

  • forgive


    ببخش

  • favourUK


    favourUK


  • پیشنهاد

  • favorUS


    طرفدار ایالات متحده


  • تحریم


  • تایید


  • اعطا کردن


  • راضی باش، خرسند باش، خشنود باش، قانع باش


  • خوشحال باش

لغت پیشنهادی

publication

لغت پیشنهادی

introductions

لغت پیشنهادی

apportioning