also-ran

base info - اطلاعات اولیه

also-ran - همچنین دوید

noun - اسم

/ˈɔːlsəʊ ræn/

UK :

/ˈɔːlsəʊ ræn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [also-ran] در گوگل
description - توضیح

  • کسی که نتواند در رقابت، انتخابات و غیره برنده شود


  • کسی در یک مسابقه که بعید است عملکرد خوبی داشته باشد یا شکست خورده باشد

  • Both projects, and more besides aim to make Microsoft an also-ran in tomorrow's markets.


    هر دو پروژه، و علاوه بر این، هدفشان این است که مایکروسافت را در بازارهای فردا نیز به عنوان یک شرکت فعال تبدیل کنند.

  • Skilful individuals such as Gazza are very much also-rans, though they do have their uses.


    افراد ماهری مانند Gazza نیز بسیار فراری هستند، اگرچه کاربردهای خود را دارند.

  • The McLaren-Honda partnership which had dominated F1 racing since 1988, was relegated to the role of also-rans.


    شراکت مک لارن و هوندا، که از سال 1988 بر مسابقات فرمول 1 تسلط داشت، به نقش همرانان تنزل یافت.

  • He warrants only passing references, as if he were some also-ran in the race toward musical greatness.


    او فقط ارجاعات گذرا را تضمین می کند، گویی که او نیز در مسابقه ای برای رسیدن به عظمت موسیقی دویده است.

  • It would have taken a match of some note to have lifted this last weekend of the Championship out of the also-ran trough.


    اگر این آخر هفته آخر چمپیونشیپ را از قافیه ای که هم دویده بود بیرون بیاوریم، به یک مسابقه بسیار مهم نیاز داشت.

  • We know only the pain of the also-ran, for ever in the shadow of the siren.


    ما فقط درد آن دوان را می دانیم، برای همیشه در سایه آژیر.

  • Buchanan, who did best among the three also-rans, got only 14 percent.


    بوکانی که بهترین عملکرد را در بین سه مسابقه نیز داشت، تنها 14 درصد کسب کرد.

  • On the other hand several of Sridevi's films were also-rans.


    از سوی دیگر، چندین فیلم سریدوی نیز ران بودند.

example - مثال
  • A year ago he was just an also-ran for the Democratic nomination.


    یک سال پیش او فقط یکی از نامزدهای حزب دموکرات بود.

  • The campaign transformed him from an also-ran in the polls to front-runner.


    این کمپین او را از یک کاندیدای انتخاباتی به نامزد پیشتاز تبدیل کرد.

synonyms - مترادف
  • dud


    احمق

  • flop


    فلاپ

  • loser


    بازنده

  • no-hoper


    بدون یاور


  • شکست

  • nonstarter


    بدون شروع

  • defeated player


    بازیکن شکست خورده

  • unsuccessful candidate


    نامزد ناموفق

  • unsuccessful challenger


    رقیب ناموفق

  • unsuccessful person


    فرد ناموفق

  • incompetent


    بی عرضه

  • washout


    شستشو

  • underachiever


    کم کار


  • هيچ كس

  • deadbeat


    مرده

  • born loser


    بازنده متولد شده

  • non-starter


    غیر شروع کننده

  • nonperformer


    غیر اجرا کننده

  • non-achiever


    غیر محقق

  • good-for-nothing


    بیمصرف

  • bum


    ماتحت

  • disappointment


    ناامیدی

  • loafer


    لوفر

  • ne'er-do-well


    خوب نیست

  • has-been


    بوده است


  • لیمو

  • clunker


    کهنه، قدیمی

  • clinker


    کلینکر

  • no-good


    هیچکس


  • باخت

  • losel


antonyms - متضاد

  • برنده

  • victor


    پیروز


  • قهرمان

  • conqueror


    فاتح

  • vanquisher


    سگ بالا

  • champ


    شماره یک


  • عنوان


  • دارنده عنوان


  • برنده جایزه

  • titlist


    مدال آور

  • titleholder


    ویکتور لودوروم

  • prizewinner


    برنده جام

  • medalist


    استاد

  • victor ludorum


    فاتح، کشورگشا


  • رام کننده


  • شکست دهنده

  • conquistador


    جایزه‌دار

  • subduer


    کوبنده

  • defeater


    صاف کننده

  • prizeman


    شلاق زدن

  • beater


    رهبر

  • trimmer


    اولین

  • whipper


    پیشگام، پیشتاز


  • دارنده مدال طلا


  • غلبه کننده

  • frontrunner


    قهرمان فتح

  • title holder


  • gold medallist


  • title-holder


  • overcomer


  • conquering hero


لغت پیشنهادی

alliterative

لغت پیشنهادی

morally

لغت پیشنهادی

premium