bedding

base info - اطلاعات اولیه

bedding - ملافه

noun - اسم

/ˈbedɪŋ/

UK :

/ˈbedɪŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bedding] در گوگل
description - توضیح
  • sheets, covers etc that you put on a bed


    ملحفه ها، روکش ها و غیره که روی تخت می گذارید

  • something soft for animals to sleep on such as dried grass or straw


    چیزی نرم برای خواب حیوانات، مانند علف خشک یا کاه


  • گیاهان باغی که برای یک فصل خوب به نظر می رسند و سپس حذف می شوند

  • the covers on a bed or the dry grass etc., that an animal sleeps on


    پوشش روی تخت یا علف خشک و غیره که حیوان روی آن می خوابد

  • the sheets, blankets (= covers to keep you warm), and other covers that you put on a bed


    ملحفه ها، پتوها (= روکش هایی برای گرم نگه داشتن شما) و دیگر روکش هایی که روی تخت می گذارید

  • All bedding is on sale at 30% off.


    تمامی ملحفه ها با 30 درصد تخفیف به فروش می رسد.

  • Then she makes her nest, carrying mouthfuls of bedding to the chosen spot before rooting and pawing it into shape.


    سپس لانه‌اش را درست می‌کند و لقمه‌های بستر را به محل انتخابی می‌برد، قبل از اینکه ریشه بزند و آن را به شکل پنجه درآورد.

  • They would be ideal for edging mixed borders or bedding schemes.


    آنها برای لبه های حاشیه های مخلوط یا طرح های بستر ایده آل خواهند بود.

  • Soiled bedding is removed and fresh material is collected, by both boar and sow.


    بسترهای کثیف برداشته می شود و مواد تازه جمع آوری می شود، هم توسط گراز و هم توسط بذر.

  • Behind the carpet was a shallow recess in which the bedding was normally stored.


    پشت فرش یک فرورفتگی کم عمق وجود داشت که معمولاً ملافه در آن نگهداری می شد.

  • Families with elderly incontinent parents, may care to know that waterproof bedding can be purchased from this company.


    خانواده هایی که دارای والدین مسن و بی اختیاری هستند، ممکن است توجه داشته باشند که ملافه های ضد آب را می توان از این شرکت خریداری کرد.

example - مثال
  • The new recruits at the army base were lined up to pick up their bedding.


    نیروهای جدید در پایگاه ارتش به صف شده بودند تا ملافه های خود را بردارند.

synonyms - مترادف
  • bedclothes


    روتختی

  • covers


    پوشش می دهد

  • linen


    کتانی

  • sheets


    ورق ها

  • blankets


    پتو

  • bedcovers


    روتختی ها

  • bed linen


    ملحفه

  • coverlet


    لحاف

  • duvet


    eiderdown

  • eiderdown


    بالش

  • pillow


    روبالشی

  • pillowcase


    تسلی دهنده

  • quilt


    پوشش

  • bedlinen


    ورق

  • bedspread


    گسترش


  • پتوی برقی

  • comforter


    پتو حرارتی


  • صفحه مقابل


  • رختخواب


  • پرت كردن


  • روکش لحاف

  • thermal blanket


    ملحفه تخت

  • counterpane


    شام

  • bedclothing


    گرد و غبار


  • لغزش بالش

  • duvet cover



  • sheeting


  • sham


  • dust ruffle


  • pillow slip


antonyms - متضاد

  • شاخه

  • subsidiary


    شرکت فرعی


  • افزونه

  • offshoot


    انشعاب

  • subdivision


    زير مجموعه

  • adjunct


    کمکی

  • annexUS


    annexUS

  • annexeUK


    AnnexeUK


  • تقسیم


  • بخش

  • subsection


    زیر بخش

  • supplement


    مکمل


  • علاوه بر این

  • derivative


    مشتق


  • بازو


  • پیوست

  • arm


    انضباط

  • attachment


    بال




لغت پیشنهادی

Banffshire

لغت پیشنهادی

stories

لغت پیشنهادی

adrenocortical