defeated
defeated - شکست داد
adjective - صفت
UK :
US :
غمگین و ناتوان از کنار آمدن با مشکلات
ماضی ساده و ماضی از شکست
برنده شدن در برابر کسی در یک جنگ، جنگ یا رقابت
باعث شکست کسی یا چیزی شدن
شورشیان امیدوارند با حمله به نیروهای شکست خورده و تضعیف شده رژیم، رژیم را بیشتر تضعیف کنند.
هر دو مسابقههای شکست خورده، اما رزمی را برگزار کردند که سلطه را لذتبخش میکرد.
بیایید یک کلمه سریع با دو فینالیست شکست خورده صحبت کنیم.
من می توانم تردید شکست خورده خانم برزینز را در حالی که گردنبند کهربایی اش را انگشت می گذارد ببینم.
او شکست خورده به نظر می رسید، کاملاً بر خلاف خود معمولی اش.
ارتش شکست خورده به آرامی راه خود را به خانه بازگشت.
برنده به حریف شکست خورده خود ادای احترام کرد.
دفعه بعد که او را دیدم، کاملاً شکست خورده به نظر می رسید.
قیافه شکست خورده بچه بیچاره را دیدی؟
ناپلئون در نبرد واترلو توسط دوک ولینگتون شکست خورد.
آنها تیم ایتالیا را شکست دادند و به فینال رسیدند.
The proposal to change the rules was narrowly defeated (= by a very small number) by 201 votes to 196.
پیشنهاد تغییر قوانین با 201 رای موافق و 196 رای مخالف با اندکی شکست (= با تعداد بسیار کمی) شکست خورد.
جاه طلبی های ما برای این مسابقات با آب و هوا شکست خورده است.
I'm afraid anything that involves language learning has always defeated me (= I have been unable to do it).
می ترسم هر چیزی که شامل یادگیری زبان باشد همیشه مرا شکست داده باشد (= من قادر به انجام آن نبودم).
beaten
مورد ضرب و شتم
غلبه بر
conquered
تسخیر کرده
routed
مسیریابی شده است
bested
بهترین
trounced
شکست خورد
thwarted
خنثی شد
vanquished
مغلوب شد
overwhelmed
غرق شده
crushed
خرد شده
overpowered
لیسید
licked
کوبیده شد
thrashed
بد شد
worsted
مطیع
subjugated
baulkedUK
baulkedUK
آمریکا
balkedUS
مات شده
checkmated
سفید شده
whitewashed
بهتر شد
bettered
فویل شد
foiled
فراتر از
outdone
متواضع
humbled
ناامید شده
frustrated
غلبه کرد
surmounted
ناموفق
unsuccessful
از دست دادن
losing
رام شده است
subdued
سرنگون شد
overthrown
شلاق زده
whipped
مسلط شد
mastered
conquering
فتح
غالب
موفقیت آمیز
winning
برنده شدن
triumphal
پیروزمندانه
triumphant
پیروز
undefeated
شکست ناپذیر
victorious
قهرمان
بالا
اولین
مغلوب
vanquishing
تسخیر نشده
unbeaten
رام نشده
unvanquished
برنده جایزه
unconquered
سلطنت می کند
unsubdued
مسلط
prizewinning
جام برنده
reigning
دوم به هیچ
dominating
برنده شد
cup-winning
غیر منحط
won
undecadent