defeated

base info - اطلاعات اولیه

defeated - شکست داد

adjective - صفت

/dɪˈfiːtɪd/

UK :

/dɪˈfiːtɪd/

US :

family - خانواده
defeat
شکست
defeatism
شکست گرایی
defeatist
شکست خورده
google image
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [defeated] در گوگل
description - توضیح
  • sad and unable to deal with problems


    غمگین و ناتوان از کنار آمدن با مشکلات

  • past simple and past participle of defeat


    ماضی ساده و ماضی از شکست


  • برنده شدن در برابر کسی در یک جنگ، جنگ یا رقابت


  • باعث شکست کسی یا چیزی شدن

  • The rebels hope to weaken the regime further by attacking its defeated and demoralised forces.


    شورشیان امیدوارند با حمله به نیروهای شکست خورده و تضعیف شده رژیم، رژیم را بیشتر تضعیف کنند.

  • Both housed defeated, but martial, races who made dominion enjoyable.


    هر دو مسابقه‌های شکست خورده، اما رزمی را برگزار کردند که سلطه را لذت‌بخش می‌کرد.

  • Let's have a quick word with the two defeated finalists.


    بیایید یک کلمه سریع با دو فینالیست شکست خورده صحبت کنیم.

  • I can see Mrs Berzins's defeated hesitancy as she fingers her amber necklace.


    من می توانم تردید شکست خورده خانم برزینز را در حالی که گردنبند کهربایی اش را انگشت می گذارد ببینم.

  • She looked defeated, quite unlike her normal self.


    او شکست خورده به نظر می رسید، کاملاً بر خلاف خود معمولی اش.

example - مثال
  • The defeated army slowly made its way back home.


    ارتش شکست خورده به آرامی راه خود را به خانه بازگشت.

  • The winner paid tribute to her defeated opponent.


    برنده به حریف شکست خورده خود ادای احترام کرد.

  • The next time I saw her she looked totally defeated.


    دفعه بعد که او را دیدم، کاملاً شکست خورده به نظر می رسید.

  • Did you see the defeated look on the poor kid's face?


    قیافه شکست خورده بچه بیچاره را دیدی؟

  • Napoleon was defeated by the Duke of Wellington at the battle of Waterloo.


    ناپلئون در نبرد واترلو توسط دوک ولینگتون شکست خورد.

  • They defeated the Italian team and reached the final.


    آنها تیم ایتالیا را شکست دادند و به فینال رسیدند.

  • The proposal to change the rules was narrowly defeated (= by a very small number) by 201 votes to 196.


    پیشنهاد تغییر قوانین با 201 رای موافق و 196 رای مخالف با اندکی شکست (= با تعداد بسیار کمی) شکست خورد.

  • Our ambitions for this tournament have been defeated by the weather.


    جاه طلبی های ما برای این مسابقات با آب و هوا شکست خورده است.

  • I'm afraid anything that involves language learning has always defeated me (= I have been unable to do it).


    می ترسم هر چیزی که شامل یادگیری زبان باشد همیشه مرا شکست داده باشد (= من قادر به انجام آن نبودم).

synonyms - مترادف
  • beaten


    مورد ضرب و شتم


  • غلبه بر

  • conquered


    تسخیر کرده

  • routed


    مسیریابی شده است

  • bested


    بهترین

  • trounced


    شکست خورد

  • thwarted


    خنثی شد

  • vanquished


    مغلوب شد

  • overwhelmed


    غرق شده

  • crushed


    خرد شده

  • overpowered


    لیسید

  • licked


    کوبیده شد

  • thrashed


    بد شد

  • worsted


    مطیع

  • subjugated


    baulkedUK

  • baulkedUK


    آمریکا

  • balkedUS


    مات شده

  • checkmated


    سفید شده

  • whitewashed


    بهتر شد

  • bettered


    فویل شد

  • foiled


    فراتر از

  • outdone


    متواضع

  • humbled


    ناامید شده

  • frustrated


    غلبه کرد

  • surmounted


    ناموفق

  • unsuccessful


    از دست دادن

  • losing


    رام شده است

  • subdued


    سرنگون شد

  • overthrown


    شلاق زده

  • whipped


    مسلط شد

  • mastered


antonyms - متضاد
  • conquering


    فتح


  • غالب


  • موفقیت آمیز

  • winning


    برنده شدن

  • triumphal


    پیروزمندانه

  • triumphant


    پیروز

  • undefeated


    شکست ناپذیر

  • victorious


    قهرمان


  • بالا

  • top


    اولین


  • مغلوب

  • vanquishing


    تسخیر نشده

  • unbeaten


    رام نشده

  • unvanquished


    برنده جایزه

  • unconquered


    سلطنت می کند

  • unsubdued


    مسلط

  • prizewinning


    جام برنده

  • reigning


    دوم به هیچ

  • dominating


    برنده شد

  • cup-winning


    غیر منحط


  • won


  • undecadent


لغت پیشنهادی

considers

لغت پیشنهادی

broadening

لغت پیشنهادی

relaunch