expound

base info - اطلاعات اولیه

expound - توضیح دادن

verb - فعل

/ɪkˈspaʊnd/

UK :

/ɪkˈspaʊnd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [expound] در گوگل
description - توضیح

  • توضیح دادن یا صحبت کردن در مورد چیزی با جزئیات


  • توضیح مفصل در مورد چیزی

  • Those who apply the rule to particular cases, must of necessity expound and interpret that rule.


    کسانی که قاعده را در موارد خاص به کار می برند، ضرورتاً باید آن قاعده را توضیح و تفسیر کنند.

  • Here in re-printed lectures and essays, he expounds his creed.


    او در اینجا در سخنرانی‌ها و مقالاتی که دوباره چاپ می‌شود، مرام خود را بیان می‌کند.

  • She expounded the Scriptures to her nuns, she will expound them now to her disciples.


    او کتب مقدس را برای راهبه‌های خود شرح داد، اکنون آنها را برای شاگردانش شرح خواهد داد.

  • Generals resumed expounding their views on political and economic affairs.


    ژنرال ها به بیان نظرات خود در مورد امور سیاسی و اقتصادی پرداختند.

  • These ideas were expounded to mass audiences.


    این ایده ها برای مخاطبان انبوه بیان شد.

  • Your doctor today will tell you what Pott's Disease is and will probably delight in expounding upon Pott's Fracture.


    پزشک شما امروز به شما خواهد گفت که بیماری پات چیست و احتمالاً از توضیح شکستگی پات لذت خواهد برد.

example - مثال
  • He expounded his views on the subject to me at great length.


    او نظرات خود را در مورد این موضوع به طور طولانی برای من شرح داد.

  • the theory of language expounded by Chomsky


    نظریه زبان که چامسکی بیان کرد

  • She expounded her theory further in the course of her talk.


    او تئوری خود را در طول سخنرانی خود بیشتر توضیح داد.

  • These ideas were originally expounded by Plato.


    این ایده ها در ابتدا توسط افلاطون بیان شد.

  • We listened as she expounded on the government's new policies.


    هنگامی که او در مورد سیاست های جدید دولت توضیح می داد، گوش دادیم.

  • He's always expounding on what's wrong with the world.


    او همیشه در مورد مشکلات دنیا توضیح می دهد.

  • She uses her newspaper column to expound her views on environmental issues.


    او از ستون روزنامه خود برای بیان دیدگاه های خود در مورد مسائل زیست محیطی استفاده می کند.

synonyms - مترادف

  • توضیح

  • clarify


    روشن کردن

  • elucidate


    توضیح دادن

  • explicate


    ابهام زدایی

  • illuminate


    نشان دادن

  • demystify


    تعبیر کردن


  • تفسیر

  • construe


    حل کردن


  • ساده کردن


  • توصیف کردن

  • unriddle


    جزئیات

  • simplify


    ترسیم کردن


  • گشودن


  • مثال زدن

  • delineate


    توسعه دهد

  • unfold


    بسط دادن

  • exemplify


    هسته دار کردن


  • پاکسازی


  • هجی کردن

  • enucleate


    عبور کردن


  • توضیحی از

  • spell out


    مشخص کن


  • تعريف كردن


  • آشکار ساختن


  • روشن


  • باز کردن

  • enlighten


  • make plain



  • shed light on


  • unravel


antonyms - متضاد
  • obscure


    مبهم

  • complicate


    پیچیده کردن

  • confuse


    گیج کردن

  • mystify


    رازآلود کردن

  • refrain


    خودداری

  • withhold


    خودداری کنید


  • مخلوط کردن


  • ابر


  • پنهان شدن

  • be vague


    مبهم باشد

  • muddle


    درهم ریختن

  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن


  • متوقف کردن


  • رشد


  • افزایش دادن


  • سخت کردن

  • puzzle


    پازل

  • lessen


    کاهش دادن

  • tangle


    گره زدن

  • compress


    فشرده کردن


  • نقل قول


  • مستقیم


  • برداشتن

  • disbelieve


    کافر شدن

  • misunderstand


    سوء تفاهم


  • گرفتن


  • شکست

  • stagnate


    راکد ماندن

  • misinterpret


    سوء تعبیر کند


  • کثیف


  • سوال

لغت پیشنهادی

anxiety

لغت پیشنهادی

powers

لغت پیشنهادی

pan