applause

base info - اطلاعات اولیه

applause - تشویق و تمجید

noun - اسم

/əˈplɔːz/

UK :

/əˈplɔːz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [applause] در گوگل
description - توضیح
  • the sound of many people hitting their hands together and shouting, to show that they have enjoyed something


    صدای بسیاری از مردم که دستشان را به هم می زنند و فریاد می زنند تا نشان دهند از چیزی لذت برده اند


  • صدای کف زدن مکرر مردم برای نشان دادن لذت یا تایید از چیزی مانند اجرا یا سخنرانی


  • کنش یا صدایی که توسط تعدادی از افراد که مکرراً دست خود را برای نشان دادن لذت یا تأیید خود می‌زنند، ایجاد می‌شود. از یک اجرا یا سخنرانی

  • However Judge Frossard has won the support of fellow justices and applause from a crime-weary public.


    با این حال، قاضی فروسارد حمایت قضات همکار و تشویق مردمی خسته از جنایت را به دست آورده است.

  • The crowd ever growing explodes into laughter and applause.


    جمعیت، که همیشه در حال افزایش است، در خنده و تشویق منفجر می شود.

  • There was great applause when the Makhmalbaf family took a bow.


    وقتی خانواده مخملباف تعظیم کردند، تشویق بسیار شد.

  • To say the least applause came haltingly.


    حداقل می توان گفت، تشویق ها بی وقفه آمدند.

  • There was loud applause when the band members ran onto the stage.


    وقتی اعضای گروه به روی صحنه دویدند تشویق شدیدی شنیده شد.

  • His abusive father routine earned him a spontaneous burst of applause, his voice booming to the rafters.


    روال بد رفتاری پدرش باعث شد تا او یک کف زدن ناگهانی را به همراه داشته باشد و صدایش به گوشه خروارها برسد.

  • The candidate's promise to improve public schools was greeted with a loud round of applause.


    وعده این نامزد مبنی بر بهبود مدارس دولتی با تشویق شدیدی همراه شد.

  • This was not a collection that sparked shouts, cheers or even an occasional burst of polite applause.


    این مجموعه ای نبود که فریادها، تشویق ها یا حتی گهگاهی تشویق های مودبانه را برانگیزد.

  • The sustained applause that followed suggested they may get their wish.


    تشویق های مداومی که بعد از آن انجام شد نشان داد که آنها ممکن است به خواسته خود برسند.

  • The conductor waited for the applause to die down before signalling for the orchestra to begin.


    رهبر ارکستر منتظر بود تا کف زدن ها خاموش شود و شروع به کار ارکستر کند.

  • The cries of protest are lost in thunderous applause, and then a hush descends.


    فریادهای اعتراض در کف زدن های رعد و برق گم می شود و سپس سکوت فرود می آید.

example - مثال
  • Give her a big round of applause!


    او را تشویق کنید!

  • The audience broke into rapturous applause.


    حضار با تشویق های هیجان انگیز شکست خوردند.

  • Applause echoed around the hall.


    صدای تشویق در سراسر سالن پیچید.

  • He left the stage to thunderous applause.


    او صحنه را با تشویق شدید ترک کرد.

  • Wild applause greeted this remark.


    تشویق های وحشیانه با این سخنان روبرو شد.

  • The speech drew loud applause.


    این سخنرانی با تشویق شدید همراه شد.

  • To muted applause a small flag was raised over the building.


    با تشویق های خاموش، یک پرچم کوچک بر فراز ساختمان برافراشته شد.

  • She stood back and acknowledged the applause of the crowd.


    او عقب ایستاد و تشویق جمعیت را تایید کرد.

  • The applause died down as the curtain closed.


    با بسته شدن پرده، تشویق ها فروکش کرد.

  • There was a ripple of applause for the speaker.


    صدای تشویق بلندگو به گوش رسید.

  • This remark brought applause from the audience.


    این سخنان تشویق حضار را به همراه داشت.

  • He deserves the respect and applause of his colleagues.


    او شایسته احترام و تشویق همکارانش است.

  • His speech met with (= received) loud applause.


    سخنرانی او با تشویق شدید (= دریافت) مواجه شد.

  • So let's have a round of applause, please for (= please applaud) a very talented young lady who is going to sing for us.


    پس بیایید یک دور تشویق کنیم، برای (= لطفاً کف بزنید) یک خانم جوان بسیار با استعداد که قرار است برای ما آواز بخواند.

synonyms - مترادف
  • ovation


    تشویق

  • handclapping


    دست زدن

  • plaudits


    ستایش ها

  • cheering


    تشویق کردن

  • cheer


    خلیج ها

  • bays


    به سلامتی

  • cheers


    کف زدن

  • clapping


    ریوها

  • raves


    براووس

  • bravos


    انکور می کند

  • encores


    دست


  • هورها

  • hurrahs


    ریشه زایی

  • rooting


    سوت می زند

  • whistles


    سوت زدن

  • whistling


    دست بزرگ

  • standing ovation


    دور تشویق

  • hand-clapping


    تماس های پرده ای


  • نشان دادن قدردانی

  • round of applause


    پایین آوردن خانه

  • curtain calls


    استقبال رعد و برق

  • show of appreciation


    دست زدن آهسته

  • bringing down the house


    صدای کف زدن

  • handclap


    دست زدن گلف

  • clap


  • thunderous reception


  • slow handclap


  • burst of applause


  • golf clap


antonyms - متضاد
  • booing


    هو کردن

  • hissing


    خش خش


  • انتقاد

  • jeering


    تمسخر


  • سکوت

  • disapproval


    رد

  • boo


    بو

  • derision


    catcalls

  • mockery


    هق هق

  • catcalls


    محکومیت

  • ridicule


    سو استفاده کردن

  • heckling


    جیبز

  • condemnation


    سرزنش کردن


  • انسداد

  • jeers


    بار

  • jibes


    جلوگیری


  • بررسی

  • obstruction


    ناراحتی

  • encumbrance


    طعنه

  • prevention


    اذیت کردن


  • هکتورینگ

  • jeer


    جیب

  • unhappiness


    هیس

  • taunt


    داد زدن

  • sneer


  • teasing


  • scoffing


  • hectoring


  • jibe


  • hiss


  • shouting


لغت پیشنهادی

times

لغت پیشنهادی

garner

لغت پیشنهادی

believable