judge
judge - قضاوت کنید
noun - اسم
UK :
US :
مقامی که دادگاه را تحت کنترل دارد، که تصمیم می گیرد مجرمان چگونه باید مجازات شوند
کسی که در مورد نتیجه یک مسابقه تصمیم می گیرد
to form or give an opinion about someone or something after thinking carefully about all the information you know about them
پس از تفکر دقیق در مورد همه اطلاعاتی که در مورد آنها می دانید، در مورد کسی یا چیزی نظری ایجاد کنید یا در مورد آن اظهار نظر کنید
برای تصمیم گیری در مورد نتیجه یک مسابقه
ایجاد نظر در مورد کسی، به خصوص به روشی ناعادلانه یا انتقادی
برای تصمیم گیری در مورد اینکه آیا کسی مرتکب جرم شده است یا خیر
با استفاده از دانش، تجربه و هوش خود درباره کسی یا چیزی نظری ایجاد کنید
to judge how good bad successful etc someone or something is, especially by using a fixed set of standards. Assess is often used about measuring students’ abilities and performance
برای قضاوت در مورد اینکه فرد یا چیزی چقدر خوب، بد، موفق و غیره است، به خصوص با استفاده از مجموعه ای ثابت از استانداردها. ارزشیابی اغلب برای سنجش توانایی ها و عملکرد دانش آموزان استفاده می شود
to judge how good bad successful etc someone or something is, especially by carefully examining all the information about them. Evaluate is often used about the work of people doing research
برای قضاوت در مورد خوب، بد، موفق بودن شخص یا چیزی، به ویژه با بررسی دقیق همه اطلاعات در مورد آنها. ارزیابی اغلب در مورد کار افرادی که در حال انجام تحقیق هستند استفاده می شود
to judge people’s opinions or feelings about something or to measure the effect importance etc of something. Gauge is often used when talking about getting a general idea of what something is like
برای قضاوت در مورد نظرات یا احساسات مردم در مورد چیزی، یا اندازه گیری تأثیر، اهمیت و غیره چیزی. گیج اغلب زمانی استفاده می شود که در مورد دریافت یک ایده کلی از چیزی که شبیه است صحبت می شود
to judge how successful effective etc someone or something is, especially by comparing their good and bad points
برای قضاوت در مورد موفقیت، تأثیرگذاری و غیره یک فرد یا چیزی، به ویژه با مقایسه نقاط مثبت و بد آنها
the official in control of a court who decides how criminals should be punished, or makes decisions about disagreements that the court has been asked to solve
مقامی که کنترل دادگاه را در دست دارد و تصمیم می گیرد که مجرمان چگونه باید مجازات شوند یا در مورد اختلافاتی که از دادگاه خواسته شده است تصمیم گیری کند.
در مورد خوب یا بد بودن یک چیزی نظری بسازید یا نظر بدهید
a person who is in charge of a trial in a court and decides how a person who is guilty of a crime should be punished, or who makes decisions on legal matters
شخصی که مسئول محاکمه در دادگاه است و تصمیم می گیرد که فردی که مرتکب جرم شده است چگونه باید مجازات شود یا در مورد مسائل حقوقی تصمیم گیری می کند.
شخصی که به طور رسمی تصمیم می گیرد که چه کسی برنده یک مسابقه است
a person who has the knowledge to give an opinion about something or is able to decide if someone or something is good or bad
کسی که علم دارد در مورد چیزی نظر بدهد یا می تواند خوب یا بد بودن کسی یا چیزی را تشخیص دهد
to form give or have as an opinion or to decide about something or someone especially after thinking carefully
شکل دادن، دادن، یا به عنوان نظر داشتن، یا تصمیم گیری در مورد چیزی یا کسی، به ویژه پس از تفکر دقیق
اظهار نظر بد در مورد رفتار کسی، اغلب به این دلیل که فکر می کنید بهتر از او هستید
تا رسماً تصمیم بگیرند که چه کسی برنده یک مسابقه خواهد بود
برای بیان دلایلی که چرا نظر خاصی دارید استفاده می شود
شخصی که مسئول دادگاه حقوقی است
شخصی که شایستگی تشکیل دادن یا اظهار نظر در مورد چیزی را دارد
داور نیز شخصی است که به طور رسمی تصمیم می گیرد که چه کسی در یک مسابقه برنده شده است.
داشتن یا نظر دادن، یا تصمیم گیری در مورد چیزی یا کسی، به ویژه. پس از تفکر دقیق
قضاوت در یک مسابقه این است که به طور رسمی تصمیم بگیرید که چه کسی برنده شده است.
قضاوت بر اساس/از یا قضاوت بر اساس/از به دلایلی اشاره دارد که شما برای فکر کردن به چیزی دارید
شخصی که مسئول دادگاه حقوقی است و در اختلافات حقوقی تصمیم نهایی می گیرد
کسی که تصمیم می گیرد چه کسی باید در یک مسابقه برنده شود
تصمیم بگیرید که آیا فکر می کنید کسی یا چیزی خوب، بد، موثر و غیره است.
تصمیم بگیرید که چه کسی باید برنده یک مسابقه باشد
برای تصمیم گیری نهایی در مورد اختلاف حقوقی
یک قاضی دیوان عالی
یک قاضی فدرال/منطقه
رئیس قاضی دادگاه
برای تعیین قاضی
این پرونده هفته آینده در مقابل قاضی کوپر قرار می گیرد.
او فردا در برابر قاضی حاضر می شود.
قاضی او را به پنج سال زندان محکوم کرد.
قاضی حکم داد که شواهد غیرقابل قبول است.
تصمیم داوران قطعی است.
او به هیئت داوران برنامه استعدادیابی محبوب تلویزیون پیوسته است.
او برای داوری در یک مسابقه آشپزی دعوت شد.
او قاضی خوبی برای شخصیت است.
او قاضی زیرک مردم بود.
آخرین خواننده بهترین بود - نه اینکه من قضاوت کنم (= من چیز زیادی در مورد موضوع نمی دانم).
«مطمئن نیستم که این راه خوبی برای انجام آن باشد.» «اجازه دهید من قضاوت آن باشم.»
قاضی حکم به بازداشت وی صادر کرد.
قاضی پرونده به هیئت منصفه تذکر داد که در خارج از دادگاه درباره پرونده بحث نکنند.
قضات دادگاه تجدیدنظر حکم قبلی را لغو کردند.
او به عنوان یک قاضی لیبرال و فعال شهرت دارد.
قاضی به او غرامت 20000 پوندی داد.
او معمولاً یک قاضی بسیار زیرک در مورد شخصیت است.
شما بهترین قاضی در مورد نیازهای بدن خود هستید.
یک قاضی دادگاه عالی بریتانیا
یک قاضی دیوان عالی آمریکا
هیئت داوران
او یک قاضی بد شخصیت است.
I really don't think you should have another drink. I'll be/Let me be the judge of that (= I am able to make my own decision about that).
من واقعاً فکر نمیکنم که دیگر نوشیدنی بخوری.» من خواهم بود/بگذار قاضی آن باشم (= من می توانم در مورد آن تصمیم خودم را بگیرم.
تا اینجای کار، به نظر می رسد که او به خوبی از عهده این کار بر آمده است، اما واقعاً برای قضاوت زود است.
قضاوت در مورد اینکه آیا سیستم جدید واقعاً یک پیشرفت است دشوار است.
جلسه موفقیت آمیز ارزیابی شد.
شما نباید تنها بر اساس ظاهر قضاوت کنید.
عدالت
magistrate
قاضی
beak
منقار
jurist
حقوقدان
alcalde
آلکالد
نیمکت
دادگاه
deemster
دمستر
judiciary
قوه قضاییه
jurat
جورات
justiciar
دادگستری
justiciary
داور
adjudicator
صدراعظم
chancellor
بازرس
ombudsman
ضبط کننده
recorder
کلانتر
sheriff
جانشین
surrogate
bailie
bailie
افتخار ایالات متحده
honorUS
HonourUK
honourUK
مدیر
magister
ریو
reeve
وکیل قاضی
مقام قانونی
معاون کلانتری
sheriff-depute
قاضی ارشد
عدالت صلح
پروردگار قانون
پروردگار عدالت
Law Lord
Lord Justice
litigant
طرف دعوا
plaintiff
شاکی
مدافع
accuser
متهم کننده
accused
متهم
claimant
مدعی
complainant
سوئر
suer
فرجام خواه
appellant
مشکوک
درخواست کننده
petitioner
تعقیب کننده
pursuer
پاسخ دهنده