allusion

base info - اطلاعات اولیه

allusion - کنایه

noun - اسم

/əˈluːʒn/

UK :

/əˈluːʒn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [allusion] در گوگل
description - توضیح
  • something said or written that mentions a subject person etc indirectly


    چیزی گفته یا نوشته شده که به طور غیرمستقیم به موضوع، شخص و غیره اشاره می کند

  • something that is said or written that is intended to make you think of a particular thing or person


    چیزی که گفته می شود یا نوشته می شود که قصد دارد شما را به فکر یک چیز یا شخص خاص وادار کند

  • a brief or indirect reference


    یک مرجع مختصر یا غیر مستقیم

  • Like the cabalistic use of hints and allusions, it achieves results seemingly out of proportion to the measures employed.


    مانند استفاده کابالیستی از اشارات و اشارات، نتایج ظاهراً نامتناسب با اقدامات به کار رفته به دست می‌آید.

  • Many pages of the New Testament contain quotations or allusions to the Old Testament.


    بسیاری از صفحات عهد جدید حاوی نقل قول ها یا اشاراتی به عهد عتیق است.

  • The play abounds in biblical and religious allusions, typical of Romantic works and also prevalent in the comedia lacrimosa.


    نمایشنامه سرشار از اشارات کتاب مقدسی و مذهبی است که نمونه‌ای از آثار رمانتیک است و همچنین در کمدی لاکریموزا رایج است.

  • Paige looked round unsure if he was making some allusion to her or not.


    پیج به اطراف نگاه کرد، مطمئن نبود که آیا او به او اشاره می کند یا نه.

  • The allusion to clouds is anything but fortuitous, emphasizing as it does the link between the sound of drums and thunder.


    کنایه از ابرها چیزی جز اتفاقی نیست و بر ارتباط بین صدای طبل و رعد تاکید می کند.

  • In various other places and strands of the New Testament we find similar unselfconscious allusions to the three persons in the deity.


    در مکان‌ها و رشته‌های مختلف عهد جدید، اشاره‌های ناخودآگاه مشابهی به سه شخص در خدا می‌یابیم.

example - مثال
  • His statement was seen as an allusion to the recent drug-related killings.


    اظهارات او به عنوان کنایه ای به قتل های اخیر مرتبط با مواد مخدر تلقی شد.

  • Her poetry is full of obscure literary allusion.


    شعر او سرشار از کنایه های ادبی مبهم است.

  • She was made uncomfortable by his veiled allusion to the previous night.


    او با کنایه پنهان او به شب قبل ناراحت شد.

  • The film is full of allusions to Hitchcock.


    فیلم پر از کنایه از هیچکاک است.

  • Her novels are packed with literary allusions.


    رمان های او مملو از اشارات ادبی است.

  • He made some allusion to the years they lived apart.


    او به سال‌هایی که از هم جدا بودند اشاره کرد.

synonyms - مترادف
  • hint


    اشاره

  • intimation


    تلقین


  • ارجاع


  • پیشنهاد


  • نشانه


  • پیامد


  • نقل قول

  • citation


    کنایه

  • insinuation


    استنتاج

  • innuendo


    انتساب

  • inference


    تذکر

  • imputation


    بیانیه

  • remark


    مفهوم


  • شارژ

  • connotation


    دلالت


  • ذکر از

  • denotation


    ارجاع به

  • quotation


    استناد از


  • نظر دادن در مورد


  • اظهار نظر در مورد

  • citation of


    پیشنهاد از


  • اشاره به

  • remark about


    تلقین از


  • اظهارنظر اتفاقی

  • hint at


    نقل قول از

  • intimation of


    ذکر اتفاقی

  • casual remark


    مرجع غیر مستقیم

  • quotation of


    شکل بیان

  • incidental mention


  • indirect reference



antonyms - متضاد

  • واقعیت


  • سکوت

  • insignificance


    بی اهمیت بودن

  • exteriority


    بیرونی


  • خارج از

  • exterior


    خارجی


  • اصل و نسب


  • علت


  • منبع

لغت پیشنهادی

addictive

لغت پیشنهادی

biosciences

لغت پیشنهادی

redress