alike

base info - اطلاعات اولیه

alike - یکسان

adverb - قید

/əˈlaɪk/

UK :

/əˈlaɪk/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [alike] در گوگل
description - توضیح

  • بسیار شبیه


  • به روشی مشابه

  • used to emphasize that you mean both the people groups, or things that you have just mentioned


    برای تأکید بر این موضوع استفاده می شود که منظور شما هم افراد، گروه ها یا چیزهایی است که به تازگی به آنها اشاره کرده اید


  • مشابه یکدیگر


  • پس از اشاره به دو گروه از افراد یا چیزها استفاده می شود تا نشان دهد که هر دو گروه شامل می شوند

  • used after referring to two groups of people or things to show that both groups are included


    مشابه؛ مانند یکدیگر

  • similar; like each other


    به همان اندازه؛ هر دو

  • equally; both


    همانطور که بازار رایانه های شخصی به بلوغ رسید، سازندگان رایانه دریافتند که همه خریداران رایانه شخصی یکسان نیستند.

  • As the personal computer market matured, computer makers have realized that not all PC buyers are alike.


    آلبوم خسته کننده است - همه آهنگ های آنها شبیه به هم هستند.

  • The album is boring - all of their songs sound alike.


    این دو خواننده هیچ صدایی شبیه هم ندارند.

  • The two singers do not sound anything alike.


    به طور کلی، همه این شهرها شبیه هم بودند.

  • Broadly speaking, all these towns looked alike.


    با شبیه شدن والدین، تعداد جهش ها افزایش یافت.

  • The number of mutations increased as the parents became more alike.


    فکر می کنم من و مادرم از جهاتی بسیار شبیه هم هستیم.

  • I think my mother and I are very much alike in some ways.


    شما بچه های مغز همه شبیه هم هستید، مرد.

  • You guys with brains are all alike, man.


    می بینید که دانشکده های حقوق بیشتر شبیه هم هستند تا متفاوت.

  • Law schools, you see are more alike than they are different.


    همه شما وکلا شبیه هم هستید. شما فقط زیاد صحبت می کنید، چند دروغ می گویید و صورت حساب را می فرستید.

  • You lawyers are all alike. You just talk a lot tell a few lies, and send the bill.


example - مثال
  • They tried to treat all their children alike.


    آنها سعی کردند با همه فرزندانشان یکسان رفتار کنند.

  • Good management benefits employers and employees alike.


    مدیریت خوب برای کارفرمایان و کارمندان به طور یکسان مفید است.

  • The children all look very alike.


    بچه ها همه شبیه هم هستند.

  • The twins even dress alike.


    دوقلوها حتی شبیه هم لباس می پوشند.

  • My father treated us all alike.


    پدرم با همه ما یکسان رفتار می کرد.

  • Friends and family alike were devastated by the news of her death.


    دوستان و خانواده به طور یکسان از خبر مرگ او ناراحت شدند.

  • You and your father don’t look very much alike.


    تو و پدرت خیلی شبیه هم نیستی.

  • She received hundreds of letters of support from friends and strangers alike.


    او صدها نامه حمایتی از دوستان و غریبه ها دریافت کرد.

synonyms - مترادف

  • مشابه


  • پسندیدن

  • comparable


    قابل مقایسه

  • corresponding


    متناظر

  • matching


    تطابق

  • parallel


    موازی

  • equivalent


    معادل

  • identical


    همسان

  • analogous


    خبرنگار


  • برابر


  • یکسان


  • هم خانواده

  • akin


    مربوط

  • cognate


    غیر قابل تشخیص

  • related


    لباس فرم

  • indistinguishable


    همینطور


  • شبیه

  • ditto


    پیوند دادن

  • resembling


    مانند

  • connate


    تکراری

  • suchlike


    قابل تعویض

  • duplicate


    بستن

  • interchangeable


    تمایز نیافته

  • resemblant


    متناسب


  • چنین

  • undifferentiated


    همگن

  • proportionate


    خویشاوندی


  • زوج

  • homogeneous


  • kindred



antonyms - متضاد

  • ناهمسان

  • dissimilar


    غیر مشابه


  • گوناگون، متنوع


  • بر خلاف

  • unakin


    ناخوشایند


  • جداگانه، مجزا


  • متمایز


  • مقابل

  • disparate


    مختلف

  • unalike


    مشابه

  • contrasting


    متضاد

  • distinguishable


    قابل تشخیص

  • divergent


    واگرا

  • heterogeneous


    ناهمگون

  • contrary


    مخالف

  • contrastive


    متضاد شد

  • contrasted


    ناسازگار

  • incompatible


    درگیری

  • opposed


    متناقض

  • clashing


    گونه

  • conflicting


    ناهماهنگ

  • variant


    غیر صمیمی

  • antithetical


    متفاوت است

  • mismatched


    غیر مرتبط

  • inconsistent


    ناهمخوان

  • discrepant



  • varying


  • unrelated


  • incongruous


  • discordant


لغت پیشنهادی

unverified

لغت پیشنهادی

appalling

لغت پیشنهادی

inevitably