garrison

base info - اطلاعات اولیه

garrison - پادگان

noun - اسم

/ˈɡærɪsn/

UK :

/ˈɡærɪsn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [garrison] در گوگل
description - توضیح
  • a group of soldiers living in a town or fort and defending it


    گروهی از سربازان که در یک شهر یا قلعه زندگی می کنند و از آن دفاع می کنند

  • the buildings where a garrison of soldiers live


    ساختمان هایی که پادگانی از سربازان در آن زندگی می کنند


  • فرستادن گروهی از سربازان برای دفاع یا نگهبانی از یک مکان

  • a group of soldiers living in or defending a town or building or the buildings that the soldiers live in


    گروهی از سربازان که در شهر یا ساختمانی زندگی می کنند یا از آن دفاع می کنند، یا ساختمان هایی که سربازان در آن زندگی می کنند


  • گروهی از سربازان را در مکانی قرار دهند تا در آنجا زندگی کنند و از آن دفاع کنند

  • a group of soldiers living in or defending a town or building or the buildings that the soldiers live in


    با این حال، به او فرماندهی پادگان در راکینگهام داده شد.

  • Even so he was given a garrison command at Rockingham.


    در میان پادگان های تند، با غرور نظامی یک عنصر، چیزی که فوراً باید له شود.

  • Among edgy garrisons, with military pride an ingredient something to be squashed immediately.


    اینها سربازان واقعی بودند، بخشی از پادگان جزیره گاورنر، که بسیاری از آنها مجروحان جانباز دو سال جنگ بودند.

  • These were real soldiers, part of the Governors Island garrison, many of them wounded veterans of two years of war.


    او با ترک یک پادگان کوچک در توران، به سمت جنوب به سایگون رفت.

  • Leaving a small garrison at Tourane, he sailed south to Saigon.


    برخی تعجب کردند که آیا پادگان آن را پایین آورده است.

  • Some wondered if it had been lowered by the garrison.


    و باران شدید، در این دوره از محاصره، چیزی بود که پادگان به خوبی می توانست بدون آن عمل کند.

  • And heavy rain at this period of the siege, was something that the garrison could have well done without.


    یک پادگان داوطلب در آکروپولیس باقی مانده بود.

  • A volunteer garrison was left on the Acropolis.


example - مثال
  • a garrison of 5 000 troops


    پادگانی متشکل از 5000 سرباز

  • garrison duty


    وظیفه پادگان

  • The regiment was assigned to garrison duty in the north of the country.


    این هنگ به وظیفه پادگان شمال کشور اختصاص یافت.

  • a garrison town


    یک شهر پادگان

  • Half the garrison is/are on duty.


    نیمی از پادگان در حال انجام وظیفه هستند.

  • Recognizing the importance of the area they built a garrison and fortified the town.


    آنها با درک اهمیت این منطقه، پادگانی ساختند و شهر را مستحکم کردند.

  • The 100-strong garrison had received no supplies for a week.


    پادگان 100 نفری یک هفته بود که هیچ آذوقه ای دریافت نکرده بود.

  • Troops are garrisoned in the area.


    نیروها در این منطقه مستقر هستند.

synonyms - مترادف
  • fortress


    دژ


  • پایه


  • اردوگاه

  • encampment


    استحکامات

  • fort


    سنگر

  • fortification


    ارگ

  • stronghold


    ایستگاه

  • citadel


    پادگان


  • کلبه

  • barracks


    کانتون

  • blockhouse


    کاسرن

  • cantonment


    پست

  • casern


    چهارم


  • شمش

  • quarters


    پست فرماندهی

  • billet


    پایگاه نظامی


  • پست نظامی


  • ثبات


  • نگاه داشتن

  • bastion


    قلعه

  • fastness


    شک و تردید


  • نگه دارید

  • castle


    برج

  • redoubt


    دونژون


  • پناهگاه


  • بارو

  • donjon


    مرکز فرماندهی

  • bunker


  • rampart


  • bulwark



antonyms - متضاد

  • رها کردن


  • ترک کردن


  • عقب نشینی

  • retreat


    کنار کشیدن


  • بیکار

  • idle


    آزاد کردن

  • liberate


    از دست دادن


  • رهایی


  • تسلیم شدن

  • surrender


    بازده


  • غیر فعال باشد

  • be inactive


    تنبل بودن

  • be lazy


    دست برداشتن از


  • استفاده نمی



  • relinquish


لغت پیشنهادی

abides

لغت پیشنهادی

stimulator

لغت پیشنهادی

diskette