segregated

base info - اطلاعات اولیه

segregated - تفکیک شده است

N/A - N/A

ˈseɡ.rə.ɡeɪ.t̬ɪd

UK :

ˈseɡ.rɪ.ɡeɪ.tɪd

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [segregated] در گوگل
description - توضیح
  • a segregated school or other institution can only be attended by members of one sex race religion etc


    یک مدرسه یا مؤسسه جدا شده تنها می تواند توسط اعضای یک جنس، نژاد، مذهب و غیره شرکت کند


  • جدا نگه داشته می شود یا با توجه به نژاد، جنس، مذهب و غیره با آنها متفاوت رفتار می شود.


  • جدا از چیز دیگری نگهداری می شود

  • The clubs reacted by increased policing of the fans and by herding them into segregated areas of the terraces.


    باشگاه ها با افزایش پلیس از طرفداران و با گله کردن آنها به مناطق جدا شده از تراس ها واکنش نشان دادند.

  • But in both these situations she is marked as unclean and is segregated, as in both cases she bleeds.


    اما در هر دو حالت او به عنوان نجس مشخص می شود و جدا می شود، زیرا در هر دو مورد خونریزی می کند.

  • His first public act was to preach in the biggest white church in this segregated city.


    اولین اقدام عمومی او موعظه در بزرگترین کلیسای سفید پوست در این شهر جدا شده بود.

  • He scrapped segregated dining rooms and often walked around barefoot and in casual dress eating bananas.


    او اتاق‌های ناهارخوری مجزا را از بین می‌برد و اغلب با پای برهنه و با لباس‌های معمولی راه می‌رفت و موز می‌خورد.

  • racially segregated public restrooms


    سرویس های بهداشتی عمومی که از نظر نژادی جدا شده اند

  • I could see using them if this were a segregated school.


    اگر این مدرسه جدا از هم بود، می‌توانستم استفاده از آنها را ببینم.

  • It is, indeed the case that groups that are highly segregated show high degrees of in-marriage.


    در واقع، گروه هایی که به شدت تفکیک شده اند، درجات بالایی از ازدواج را نشان می دهند.

  • Investors also benefited from the segregated system.


    سرمایه گذاران نیز از سیستم تفکیک سود بردند.

  • Significantly more recent housing in the same development has been constructed without either high-rise building or segregated traffic arrangements.


    به طور قابل توجهی، مسکن های اخیر در همان توسعه بدون ساختمان های بلند یا ترتیبات ترافیکی جدا ساخته شده اند.

example - مثال
  • segregated schools


    مدارس تفکیک شده

  • The South was completely segregated then.


    آن زمان جنوب کاملاً جدا شده بود.

  • segregated cycle paths


    مسیرهای دوچرخه جدا شده

synonyms - مترادف
  • separated


    جدا از هم

  • isolated


    جدا شده


  • جداگانه، مجزا

  • divided


    تقسیم شده

  • partitioned


    پارتیشن بندی شده

  • discriminative


    متمایزکننده

  • excluded


    مستثنی شده است

  • restricted


    محصور


  • جدا کردن

  • kept apart


    جدا نگه داشته شده

  • divided along racial lines


    بر اساس خطوط نژادی تقسیم شده است

  • detached


    جدا

  • disjoined


    از هم گسسته

  • unattached


    غیر متصل

  • freestanding


    مستقل

  • removed


    حذف شده

  • self-contained


    خودکفا

  • free-standing


    آزاد ایستاده


  • قطع کردن


  • به خودی خود

  • not joined


    ملحق نشده است

  • not attached


    متصل نیست

  • parted


    جدا شد

  • severed


    قطع شده است

  • sundered


    تنها


  • متفرق

  • disunited


    متمایز


  • خود ایستاده


  • ناهمسان

  • selfstanding



antonyms - متضاد
  • extroverted


    برون گرا


  • دوستانه


  • باز کن

  • outgoing


    برونگرا

  • seen


    مشاهده گردید

  • sociable


    بدون رزرو

  • unreserved


    در دسترس

  • accessible


    عمومی


  • مشغول


  • پیوستن

  • joining


    پر جمعیت

  • populated


    اختلاط

  • mingling


    اجتماعی شدن ایالات متحده

  • socializingUS


    مکرر

  • frequented


    مسکونی

  • inhabited


    socialisingUK

  • socialisingUK


    جهان شهری

  • cosmopolitan


لغت پیشنهادی

directional

لغت پیشنهادی

definitions

لغت پیشنهادی

beautification