ambience

base info - اطلاعات اولیه

ambience - محیط

noun - اسم

/ˈæmbiəns/

UK :

/ˈæmbiəns/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ambience] در گوگل
description - توضیح

  • ویژگی ها و شخصیت یک مکان خاص و احساسی که اینها در شما ایجاد می کند


  • شخصیت یک مکان یا کیفیتی که به نظر می رسد

  • Ambience is as important to a business's success as the product you sell.


    محیط به اندازه محصولی که می فروشید برای موفقیت یک تجارت مهم است.

  • An ambience of embattled loneliness hovers over most of them.


    فضایی از تنهایی درگیر در بیشتر آنها موج می زند.

  • This ambitious and cumbersome attraction was totally out of keeping with the Niagara ambience, but Barnett persisted.


    این جاذبه جاه طلبانه و دست و پا گیر کاملاً با محیط نیاگارا سازگاری نداشت، اما بارنت پافشاری کرد.

  • They provided background music while people ate and talked, played cards, to give you a pleasant ambience.


    آنها در حالی که مردم غذا می‌خوردند و صحبت می‌کردند، ورق بازی می‌کردند، موسیقی پس‌زمینه ارائه می‌کردند تا فضای دلپذیری به شما بدهند.

  • It has 10 floors, with elevators, and a musty, professional ambience.


    دارای 10 طبقه، با آسانسور، و محیطی کپک زده و حرفه ای.

  • After a day in the office even I felt the benefit of the quiet ambience.


    بعد از یک روز در دفتر، حتی من هم از فضای آرام لذت بردم.

  • Braitman and Ehrenzweig like having it where they live and feel its cooperative, relaxed ambience is very San Francisco.


    Braitman و Ehrenzweig دوست دارند آن را در جایی که زندگی می کنند داشته باشند، و احساس می کنند که فضای همکاری و آرامش آن بسیار سانفرانسیسکو است.

  • The restaurant's ambience makes you feel you're sitting down to dinner in the dining room of an old friend.


    فضای رستوران باعث می شود احساس کنید در اتاق غذاخوری یکی از دوستان قدیمی خود برای شام نشسته اید.

  • Prices aren't too high at the Osteria, and the ambience is bright and inviting.


    قیمت ها در Osteria خیلی بالا نیست و محیط روشن و دلپذیر است.

  • The only difference was the ambience of a twentieth-century Arabian hospital.


    تنها تفاوت در محیط یک بیمارستان عربی قرن بیستم بود.

  • The ambience of the pub is equally important.


    محیط میخانه نیز به همان اندازه مهم است.

  • Winnetka has that small-town ambience of tree-lined streets and a one-street shopping district that you can't find in suburbia.


    Winnetka دارای فضای شهری کوچک با خیابان‌های درخت‌کاری‌شده و یک منطقه خرید در یک خیابان است که نمی‌توانید در حومه شهر پیدا کنید.

example - مثال
  • the relaxed ambience of the city


    محیط آرام شهر

  • low lighting for added ambience


    نور کم برای محیط بیشتر

  • The gentle colour scheme creates a relaxing ambience.


    طرح رنگ ملایم محیطی آرامش بخش ایجاد می کند.

  • The new building is in keeping with the general ambience of the estate.


    ساختمان جدید مطابق با فضای عمومی املاک است.

  • Despite being a busy city Dublin has the ambience of a country town.


    با وجود اینکه دوبلین شهری شلوغ است، فضای یک شهر روستایی را دارد.

  • The city’s ambience, particularly on the waterfront, is changing quickly.


    محیط شهر، به ویژه در ساحل، به سرعت در حال تغییر است.

synonyms - مترادف

  • جو


  • احساس کنید

  • air


    هوا

  • aura


    هاله


  • شخصیت

  • complexion


    رنگ چهره

  • flavourUK


    طعم انگلستان


  • احساس؛ عقیده؛ گمان


  • حالت


  • کیفیت


  • روح

  • tenor


    تنور


  • لحن

  • ambiance


    محیط


  • احساس


  • تنظیمات


  • نگاه کن

  • milieu


    توجه داشته باشید


  • خلق و خوی

  • temper


    پس زمینه

  • backdrop


    زمینه


  • اقلیم


  • عنصر


  • طعم ایالات متحده

  • flavorUS


    قاب


  • بوی آمریکا

  • odorUS


    odourUK

  • odourUK


    ارتعاشات

  • vibes


    عطر

  • ambient


  • aroma


antonyms - متضاد

  • غیبت


  • عدم

  • nonexistence


    عدم وجود

لغت پیشنهادی

dogs

لغت پیشنهادی

nations

لغت پیشنهادی

unbroken