automate

base info - اطلاعات اولیه

automate - خودکار کردن

verb - فعل

/ˈɔːtəmeɪt/

UK :

/ˈɔːtəmeɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [automate] در گوگل
description - توضیح
  • to start using computers and machines to do a job rather than people


    شروع به استفاده از رایانه و ماشین برای انجام یک کار، به جای افراد

  • to change to a system where goods are produced or jobs are done by machines rather than by people


    تغییر به سیستمی که در آن کالاها تولید می شوند یا کارها توسط ماشین ها به جای افراد انجام می شود

  • to make a process in a factory or office operate by machines or computers, in order to reduce the amount of work done by humans and the time taken to do the work


    به منظور کاهش میزان کار انجام شده توسط انسان و زمان صرف شده برای انجام کار، فرآیندی در یک کارخانه یا دفتر کار توسط ماشین ها یا رایانه ها انجام شود.

  • to make something operate automatically by using machines or computers


    برای اینکه چیزی با استفاده از ماشین ها یا رایانه ها به طور خودکار عمل کند


  • استفاده از ماشین ها یا رایانه ها به جای افراد برای انجام یک کار خاص، به ویژه در یک کارخانه یا اداره

  • Other monitoring devices may also be connected and data acquisition is fully automated.


    سایر دستگاه های نظارتی نیز ممکن است متصل باشند و جمع آوری داده ها کاملاً خودکار است.

  • The order goes to an automated brokerage service which searches exchanges to find the best price.


    سفارش به یک سرویس کارگزاری خودکار می‌رود که صرافی‌ها را برای یافتن بهترین قیمت جستجو می‌کند.

  • It is interesting to contemplate the effects this widespread automated dealing would have on the stock market.


    جالب است که به تأثیراتی که این معاملات خودکار گسترده بر بازار سهام خواهد گذاشت، فکر کنیم.

  • Data is easily digitised and automated, the method is not imaging and not cheap.


    داده ها به راحتی دیجیتالی و خودکار می شوند، روش تصویربرداری نیست و ارزان نیست.

  • In effect a personalized automated trading system can be created without having to go to any financial institution.


    در واقع می توان یک سیستم معاملاتی خودکار شخصی سازی شده را بدون نیاز به مراجعه به هیچ موسسه مالی ایجاد کرد.

example - مثال
  • The entire manufacturing process has been automated.


    کل فرآیند تولید به صورت خودکار انجام شده است.

  • The factory is now fully automated.


    اکنون کارخانه کاملاً خودکار است.

  • Massive investment is needed to automate the production process.


    سرمایه گذاری هنگفت برای خودکارسازی فرآیند تولید مورد نیاز است.

  • New technologies let you automate control of your home lighting, appliances, and even heating and cooling systems.


    فن‌آوری‌های جدید به شما امکان می‌دهد تا نورپردازی، لوازم خانگی و حتی سیستم‌های گرمایش و سرمایش منزل خود را به طور خودکار کنترل کنید.

  • The software automates many processes, increasing reliability and reducing the time involved with each order.


    این نرم افزار بسیاری از فرآیندها را خودکار می کند و قابلیت اطمینان را افزایش می دهد و زمان مربوط به هر سفارش را کاهش می دهد.

  • All of the factory's operations have been automated.


    تمام عملیات کارخانه به صورت خودکار انجام شده است.

  • a fully automated production plant


    یک کارخانه تولید کاملاً خودکار

  • An automated system notifies you via e-mail whenever credit information is added to your file.


    هر زمان که اطلاعات اعتباری به فایل شما اضافه شود، یک سیستم خودکار از طریق ایمیل به شما اطلاع می دهد.

synonyms - مترادف
  • computeriseUK


    کامپیوتری انگلستان

  • computerizeUS


    کامپیوتری ایالات متحده

  • industrialiseUK


    industrialiseUK

  • industrializeUS


    صنعتی کردن ایالات متحده


  • قدرت

  • preset


    از پیش تعیین شده

  • programUS


    programUS

  • programmeUK


    programmeUK

  • systematiseUK


    systematiseUK

  • systematizeUS


    سیستم سازی ایالات متحده

  • mechaniseUK


    مکانیز انگلستان

  • mechanizeUS


    mechanizeUS

  • motorize


    موتور کردن


  • ابزار

  • rig


    دکل

  • equip


    تجهیز کردن

  • technologize


    فناوری کردن


  • تغییر دادن


  • توسعه دهد

  • equip with machines


    مجهز به ماشین آلات

  • mass-produce


    تولید انبوه

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

mightiest

لغت پیشنهادی

blunders

لغت پیشنهادی

supplements