bale

base info - اطلاعات اولیه

bale - عدل

noun - اسم

/beɪl/

UK :

/beɪl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bale] در گوگل
description - توضیح
  • a large quantity of something such as paper or hay that is tightly tied together especially into a block


    مقدار زیادی از چیزی مانند کاغذ یا یونجه که به طور محکم به هم گره خورده است به خصوص در یک بلوک


  • بستن چیزی مانند کاغذ یا یونجه به یک بلوک بزرگ

  • a large quantity of something such as paper hay, or cotton that is tightly tied together


    مقدار زیادی از چیزی مانند کاغذ، یونجه یا پنبه که محکم به هم بسته شده است

  • a large amount of something such as hay, paper wool, or cloth that has been tied tightly together


    مقدار زیادی از چیزی مانند یونجه، کاغذ، پشم یا پارچه که محکم به هم بسته شده است

  • to bail


    به وثیقه

  • to tie up something tightly into bales


    بستن چیزی محکم به عدل

  • a large amount of something such as hay (= dry grass), paper wool, or cloth that has been tied tightly together


    مقدار زیادی از چیزی مانند یونجه (= علف خشک)، کاغذ، پشم یا پارچه که محکم به هم بسته شده باشد.

  • a large amount of something such as paper wool, or cloth that has been tied tightly together


    مقدار زیادی از چیزی مانند کاغذ، پشم یا پارچه که محکم به هم بسته شده باشد

  • Shipments of cotton rose to 280,000 bales from 261,700 bales.


    محموله های پنبه از 261700 عدل به 280000 عدل افزایش یافت.

  • He left off patting Prince and came and sat down on a bale of hay, not looking at me.


    او دست از پرینس زد و آمد و روی یک علوفه نشست و به من نگاه نکرد.

  • Mr Bean was opening out bales of straw making deep beds.


    مستر بین در حال باز کردن عدل های کاه بود و تخت های عمیقی درست می کرد.

  • Stack bales like giant bricks to make the walls.


    برای ساختن دیوارها، عدل ها را مانند آجرهای غول پیکر روی هم قرار دهید.

  • Two of us should manage the bales an' the ovver two can carry down the crates of ornaments.


    دو نفر از ما باید عدل ها را مدیریت کنیم و هر دو نفر می توانند جعبه های زیور آلات را پایین بیاورند.

  • At the end of the barn he saw a fragment of raincoat material between two bales.


    در انتهای انبار تکه ای از مواد بارانی را بین دو عدل دید.

example - مثال
  • bales of hay/straw/cotton/wool


    عدل های یونجه / کاه / پنبه / پشم

  • We were baling (up) the hay all day.


    ما تمام روز یونجه را عدل بندی می کردیم.

  • A bale of alfalfa that usually would sell for about $3.50 could cost as much as $10 this year.


    یک عدل یونجه که معمولاً حدود 3.50 دلار فروخته می شود، امسال می تواند تا 10 دلار قیمت داشته باشد.

  • a bale of cotton


    یک عدل پنبه

  • The hay must be baled, and stacked as quickly as possible.


    یونجه باید در اسرع وقت عدل بندی شده و روی هم چیده شود.

synonyms - مترادف

  • دسته

  • bundle


    بسته


  • بسته بندی


  • خرپا

  • parcel


    مسدود کردن

  • truss


    بار


  • رول


  • محموله


  • حمل و نقل

  • packet


    ظرفیت ترابری

  • cargo


    وزن

  • haul


    بارگیری

  • freight


    شارژ

  • payload


    جعبه


  • بارگذاری

  • lading


    قرقره

  • consignment


    کارتن


  • پیش نویس ایالات متحده

  • box


    draughtUK

  • loading


    تناژ

  • sheaf


    توده

  • carton


    واد

  • draftUS


    فاسیکل


  • مورد

  • draughtUK


  • encumbrance


  • tonnage


  • clump


  • wad


  • fascicle



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

bonkers

لغت پیشنهادی

amplifier

لغت پیشنهادی

arrested