bidder

base info - اطلاعات اولیه

bidder - مناقصه گزار

noun - اسم

/ˈbɪdər/

UK :

/ˈbɪdə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bidder] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The painting went to the highest bidder (= the person who offered the most money).


    نقاشی به بالاترین قیمت پیشنهادی (= شخصی که بیشترین پول را پیشنهاد داد) رسید.

  • There were six bidders for the catering contract.


    برای قرارداد کترینگ شش شرکت کننده در مناقصه حضور داشتند.

  • In an auction, goods or property are sold to the highest bidder (= the person who offers the most money).


    در یک حراج، کالاها یا اموال به بالاترین پیشنهاد (= شخصی که بیشترین پول را ارائه می دهد) فروخته می شود.

  • Nestle has been cited as a potential bidder for these businesses.


    نستله به عنوان یک پیشنهاد بالقوه برای این مشاغل ذکر شده است.

  • There have been several bidders on this project.


    چندین مناقصه در این پروژه وجود داشته است.

  • Their home will be sold at auction to the highest bidder.


    خانه آنها در حراج به بالاترین قیمت پیشنهادی فروخته می شود.

  • The security contracts are usually awarded to the lowest bidder.


    قراردادهای تضمینی معمولاً به کمترین پیشنهاد داده می شود.

synonyms - مترادف
  • auction-goer


    حراج گیر


  • خریدار

  • collector


    گردآورنده


  • مشتری


  • فروشنده - دلال

  • purchaser


antonyms - متضاد
  • auctioneer


    حراج گزار


  • فروشنده - دلال

  • merchant


    تاجر

  • seller


    فروشنده

  • venderUK


    venderUK

  • vendorUS


    فروشنده ایالات متحده

  • trader


    معامله گر

  • salesperson


    خرده فروش

  • retailer


    فروشنده خانم

  • salesman


    مغازه دار

  • saleswoman


    دستفروش

  • shopkeeper


    بازاریاب

  • hawker


    تامین کننده

  • marketer


    عامل

  • purveyor


    عمده فروش


  • منشی

  • supplier


    نماینده

  • wholesaler


    قاچاقچی

  • peddler


    دستفروشی

  • tradesman


    دلال

  • clerk


    هرزه

  • merchandiser


    سهامدار


  • انباردار

  • trafficker


  • pedlar


  • broker


  • rep


  • shopman


  • businessperson


  • stockist


  • storekeeper


لغت پیشنهادی

hundredth

لغت پیشنهادی

forgot

لغت پیشنهادی

pored