boyhood

base info - اطلاعات اولیه

boyhood - کودکی

noun - اسم

/ˈbɔɪhʊd/

UK :

/ˈbɔɪhʊd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [boyhood] در گوگل
description - توضیح
  • the time of a man’s life when he is a boy


    دوران زندگی یک مرد وقتی پسر است


  • دوره ای که فرد پسر است و هنوز مرد نشده است یا حالت پسر بودن


  • زمانی که کسی پسر بود

  • But it was a temporary setback that made him even more determined to achieve his boyhood dream.


    اما این یک شکست موقت بود که او را مصمم تر برای رسیدن به رویای دوران کودکی اش کرد.

  • From a lonely boyhood to being left for dead in some alley, he had never looked to others for strength.


    از دوران کودکی تنهایی تا مرده شدن در کوچه ای، او هرگز به دنبال قدرت به دیگران نبوده است.

  • It all looks as it looked in my boyhood, when I was back from school for the summer.


    همه چیز همان طور به نظر می رسد که در دوران پسری من به نظر می رسید، زمانی که برای تابستان از مدرسه برگشتم.

  • Instead they wanted to offer me their memories of my boyhood.


    در عوض می‌خواستند خاطرات دوران کودکی‌ام را به من عرضه کنند.

  • Never again would classrooms and indeed whole schools in the West Riding be the bleak, barren places of my boyhood.


    دیگر هرگز کلاس‌های درس و در واقع کل مدارس در وست رایدینگ مکان‌های تاریک و بایر دوران کودکی من نبودند.

  • I spent my boyhood on a farm in Indiana.


    من کودکی ام را در مزرعه ای در ایندیانا گذراندم.

  • Hot Springs boasts of being Clinton's boyhood home and the village of Hope of being his birthplace.


    هات اسپرینگز به این خود می بالد که خانه دوران کودکی کلینتون و روستای هوپ زادگاه او بوده است.

  • Surreptitious observation had been a habit of his since boyhood, practiced first on wildlife and then on women.


    مشاهدات مخفیانه از دوران کودکی عادت او بود که ابتدا روی حیات وحش و سپس روی زنان انجام می شد.

  • Had Stark known from the beginning that the story of the upstate boyhood was all an invention?


    آیا استارک از ابتدا می‌دانست که داستان دوران کودکی در بالای ایالت یک اختراع است؟

example - مثال
  • boyhood days/memories/friends


    روزهای کودکی / خاطرات / دوستان

  • He spent most of his boyhood with his grandparents.


    او بیشتر دوران کودکی خود را با پدربزرگ و مادربزرگش گذراند.

  • All his boyhood heroes were football players.


    تمام قهرمانان دوران کودکی او فوتبالیست بودند.

  • I had a very happy boyhood.


    دوران پسری بسیار شادی داشتم.

  • The transition from boyhood to manhood can be a confusing period.


    گذار از دوران پسری به مردانگی می تواند یک دوره گیج کننده باشد.

  • It was his boyhood ambition/dream to become a film director.


    این جاه طلبی/رویای کودکی او بود که کارگردان سینما شود.

  • James Bond was a boyhood hero of mine.


    جیمز باند قهرمان دوران کودکی من بود.

  • Much of his boyhood was spent in Europe.


    بیشتر دوران کودکی او در اروپا سپری شد.

synonyms - مترادف
  • adolescence


    بلوغ


  • دوران کودکی

  • teens


    نوجوانان


  • جوانان

  • early years


    سال های اول

  • juniority


    خردسالی

  • schoolboy days


    روزهای دانش آموزی

  • young manhood


    جوانی

  • juvenescence


    دخترانه

  • girlhood


    دوران نوزادی

  • infancy


    نوجوانی

  • juvenility


    فصل بهار

  • puberty


    قبل از بلوغ

  • springtime


    نابالغی

  • prepubescence


    دوران شیرخوارگی

  • immaturity


    دانش آموز

  • infanthood


    روزهای مدرسه

  • pupilage


    عدم سن

  • schooldays


    کودکی

  • nonage


    اقلیت

  • babyhood


    تربیت


  • گهواره

  • upbringing


    سن حساس

  • cradle


    اوایل زندگی

  • tender age


    سال های نوجوانی


  • بزرگسالی جوان

  • teenage years


    روزهای اول

  • young adulthood


    بهار زندگی

  • early days


    پیش از نوجوانی

  • springtime of life


  • pre-teens


antonyms - متضاد
  • adulthood


    بزرگسالی


  • تجربه

  • end


    پایان


  • دانش


  • کهنسال

  • infancy


    دوران نوزادی

  • manhood


    مردانگی


  • اکثریت

  • maturity


    بلوغ

  • adultness


    پدر و مادر بودن

  • maturation


    زندگی بعدی

  • parenthood


    پیری


  • senility


لغت پیشنهادی

authentically

لغت پیشنهادی

they’ll

لغت پیشنهادی

A-line