contractor

base info - اطلاعات اولیه

contractor - پیمانکار

noun - اسم

/ˈkɑːntræktər/

UK :

/kənˈtræktə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [contractor] در گوگل
description - توضیح

  • شخص یا شرکتی که با انجام کار یا ارائه کالا برای شرکت دیگری موافقت می کند


  • شخص یا شرکتی که برای انجام کار یا ارائه کالا به مقدار زیاد برای شرکت دیگری توافق می کند

  • a person or company that arranges to supply materials or workers for building or for moving goods


    شخص یا شرکتی که ترتیب تامین مصالح یا کارگران برای ساخت و ساز یا جابجایی کالا را می دهد

  • a person or company that arranges to supply materials or workers, esp. for building


    شخص یا شرکتی که ترتیب تامین مواد یا کارگران را می دهد. برای ساختن


  • شخص یا شرکتی که توسط شرکتی دیگر برای کار در یک پروژه خاص در ازای مبلغ مشخصی پول دریافت می کند

  • The plans would allow contractors to compete for much more of the work than they can at present.


    این طرح ها به پیمانکاران اجازه می دهد تا برای کارهای بسیار بیشتر از آنچه در حال حاضر می توانند رقابت کنند.

  • Happy to co-ordinate with interior designers, architects and contractors.


    از هماهنگی با طراحان داخلی، معماران و پیمانکاران خوشحالم.

  • a building contractor


    یک پیمانکار ساختمان

  • We will provide improved scope for contractors to carry mail to final delivery offices.


    ما زمینه بهبود یافته ای را برای پیمانکاران برای حمل نامه به دفاتر تحویل نهایی فراهم خواهیم کرد.

  • Neither wants to accept responsibility for the repairs needed since the previous contractor went into liquidation.


    هیچکدام نمی خواهند مسئولیت تعمیرات مورد نیاز را از زمان انحلال پیمانکار قبلی بپذیرند.

  • Private contractors take over from them next month and have said they won't take on Tony and George Sabin.


    پیمانکاران خصوصی ماه آینده از آنها مسئولیت خواهند گرفت و گفته اند که آنها تونی و جورج سابین را قبول نخواهند کرد.

  • That of the contractor is to ensure a profit in doing so.


    وظیفه پیمانکار این است که در انجام این کار از سود اطمینان حاصل کند.

  • It is possible that the contractors will also be occupiers.


    ممکن است پیمانکاران نیز متصرف باشند.

  • The contractor may subcontract out much of the work but the contractor is where the buck stops in terms of responsibility.


    پیمانکار ممکن است بسیاری از کارها را به صورت فرعی واگذار کند، اما پیمانکار جایی است که از نظر مسئولیت، هزینه را متوقف می کند.

example - مثال
  • a building/roofing/electrical contractor


    یک پیمانکار ساختمان / سقف / برق

  • a defence/security/military/civilian contractor


    یک پیمانکار دفاعی / امنیتی / نظامی / غیرنظامی

  • a private/an independent contractor


    یک پیمانکار خصوصی/یک مستقل

  • to employ an outside contractor


    استخدام پیمانکار خارجی

  • We'll need to employ a building contractor to do the work.


    برای انجام کار باید یک پیمانکار ساختمانی استخدام کنیم.

  • a list of approved contractors


    لیست پیمانکاران تایید شده

  • Working 24/7 is something IT contractors grow used to if they want to compete.


    کار 24/7 چیزی است که پیمانکاران فناوری اطلاعات در صورت تمایل به رقابت به آن عادت می کنند.

synonyms - مترادف
  • freelancer


    فریلنسر


  • مشاور


  • مستقل

  • outworker


    بیرون کار


  • کارگر

  • servicer


    سرویس دهنده

  • supplier


    تامین کننده

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

agonized

لغت پیشنهادی

inhaling

لغت پیشنهادی

sides