havoc
havoc - ویرانی
noun - اسم
UK :
US :
a situation in which there is a lot of damage or a lack of order especially so that it is difficult for something to continue in the normal way
وضعیتی که در آن صدمات زیاد یا عدم نظم وجود دارد، به ویژه به طوری که ادامه دادن چیزی به روال عادی دشوار است.
سردرگمی و عدم نظم، به ویژه ایجاد آسیب یا مشکل
سردرگمی و عدم نظم که منجر به آسیب یا مشکل می شود
یک ین ضعیف از چند جهت برای دیترویت ویران می کند.
باعث رشد محصولات می شود، اما می تواند با یک مسیر مسابقه و حیواناتی که روی آن می دوند، ویران کند.
آیا اسب شما با بودجه شما خراب می شود؟
جریان باد و پوشش ابر همیشه هلیکوپترهای ما را ویران می کرد.
نور مستقیم خورشید با لاک خراب می شود.
ترفند این است که در یکی از غارهای لذت ماهیگیری علاءالدین تصادف کنید - و ویران کنید.
The storm wreaked havoc on trains and highways, making it unlikely thousands of investors and traders will arrive at work.
این طوفان در قطارها و بزرگراهها ویرانی به بار آورد و باعث شد هزاران سرمایهگذار و تاجر وارد کار شوند.
The floods caused havoc throughout the area.
سیل باعث ویرانی در سراسر منطقه شد.
ادامه اعتصابات شروع به تخریب اقتصاد ملی کرده است.
این حشرات می توانند محصولات کشاورزی را تخریب کنند.
مه برنامه های پرواز را ویران کرد.
مالیات جدید می تواند در میان شرکت های کوچکتر ویرانی ایجاد کند.
طوفان باعث تخریب حیات وحش شد.
این ویروس جدید برای کاربران کامپیوتر ویرانی ایجاد کرده است.
طوفان در باغ ویرانی به بار آورد و درختان را از ریشه کند و حصاری را فرو ریخت.
تأخیر با ترتیبات سفر آنها ویران شد (= باعث شد).
طوفان ویرانی کامل در پارک ایجاد کرد.
chaos
آشوب
اختلال
گیجی
بهم ریختگی
disarray
بی نظمی
muddle
درهم ریختن
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده
shambles
خراب می شود
disorderliness
بهم ریختن
jumble
هیاهو
disorderedness
آشفتگی
pandemonium
تختخواب
turmoil
غوغا
commotion
به هم ریختگی
bedlam
ژولیده شدن
tumult
غوطه ور شدن
disarrangement
هولابالو
dishevelment
جهنم
welter
نظم نادرست
uproar
muss
messiness
ضرب وشتم
hullabaloo
furorUS
furoreUK
misorder
غلت زدن
muss
به جهنم
mayhem
furorUS
furoreUK
tumble
heck
سفارش
orderliness
نظم و ترتیب
صلح
مقررات
روش
neatness
آراستگی
tidiness
یکنواختی
uniformity
تقارن
symmetry
طرح
فرم
ترتیب
سازمان انگلستان
organisationUK
سازمان ایالات متحده
organizationUS
هدف
طبقه بندی
classification
منظم بودن
regularity
سیستم سازی انگلستان
systematisationUK
سیستم سازی ایالات متحده
systematizationUS
برنامه ریزی
الگو
ساختار
سیستم
هماهنگی
آرام
harmony
ساکت
calm
آرامش انگلستان
آرامش ایالات متحده
tranquillityUK
سکوت
tranquilityUS
انسجام
coherence
