havoc

base info - اطلاعات اولیه

havoc - ویرانی

noun - اسم

/ˈhævək/

UK :

/ˈhævək/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [havoc] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The floods caused havoc throughout the area.


    سیل باعث ویرانی در سراسر منطقه شد.

  • Continuing strikes are beginning to play havoc with the national economy.


    ادامه اعتصابات شروع به تخریب اقتصاد ملی کرده است.

  • These insects can wreak havoc on crops.


    این حشرات می توانند محصولات کشاورزی را تخریب کنند.

  • The fog played havoc with flight schedules.


    مه برنامه های پرواز را ویران کرد.

  • The new tax could wreak havoc among smaller companies.


    مالیات جدید می تواند در میان شرکت های کوچکتر ویرانی ایجاد کند.

  • The storm caused havoc to wildlife.


    طوفان باعث تخریب حیات وحش شد.

  • This new virus has created havoc for computer users.


    این ویروس جدید برای کاربران کامپیوتر ویرانی ایجاد کرده است.

  • The storm wreaked (= caused) havoc in the garden uprooting trees and blowing a fence down.


    طوفان در باغ ویرانی به بار آورد و درختان را از ریشه کند و حصاری را فرو ریخت.

  • The delay played (= caused) havoc with their travel arrangements.


    تأخیر با ترتیبات سفر آنها ویران شد (= باعث شد).

  • The storm created complete havoc in the park.


    طوفان ویرانی کامل در پارک ایجاد کرد.

synonyms - مترادف
  • chaos


    آشوب


  • اختلال


  • گیجی


  • بهم ریختگی

  • disarray


    بی نظمی

  • muddle


    درهم ریختن

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • shambles


    خراب می شود

  • disorderliness


    بهم ریختن

  • jumble


    هیاهو

  • disorderedness


    آشفتگی

  • pandemonium


    تختخواب

  • turmoil


    غوغا

  • commotion


    به هم ریختگی

  • bedlam


    ژولیده شدن

  • tumult


    غوطه ور شدن

  • disarrangement


    هولابالو

  • dishevelment


    جهنم

  • welter


    نظم نادرست

  • uproar


    muss

  • messiness


    ضرب وشتم

  • hullabaloo


    furorUS


  • furoreUK

  • misorder


    غلت زدن

  • muss


    به جهنم

  • mayhem


  • furorUS


  • furoreUK


  • tumble


  • heck


antonyms - متضاد

  • سفارش

  • orderliness


    نظم و ترتیب


  • صلح


  • مقررات


  • روش

  • neatness


    آراستگی

  • tidiness


    یکنواختی

  • uniformity


    تقارن

  • symmetry


    طرح


  • فرم


  • ترتیب


  • سازمان انگلستان

  • organisationUK


    سازمان ایالات متحده

  • organizationUS


    هدف


  • طبقه بندی

  • classification


    منظم بودن

  • regularity


    سیستم سازی انگلستان

  • systematisationUK


    سیستم سازی ایالات متحده

  • systematizationUS


    برنامه ریزی


  • الگو


  • ساختار


  • سیستم


  • هماهنگی


  • آرام

  • harmony


    ساکت

  • calm


    آرامش انگلستان


  • آرامش ایالات متحده

  • tranquillityUK


    سکوت

  • tranquilityUS


    انسجام


  • coherence


لغت پیشنهادی

marquis

لغت پیشنهادی

delineate

لغت پیشنهادی

chewy