bung

base info - اطلاعات اولیه

bung - بانگ

verb - فعل

/bʌŋ/

UK :

/bʌŋ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [bung] در گوگل
description - توضیح

  • یک قطعه گرد از لاستیک، چوب و غیره که برای بستن بالای ظرف استفاده می شود


  • پولی که مخفیانه و معمولاً غیرقانونی به کسی داده می شود تا او را مجبور به انجام کاری کند


  • به سرعت و بی دقت چیزی را در جایی قرار دادن


  • یک قطعه گرد از لاستیک، چوب و غیره که برای بستن سوراخ در ظرف استفاده می شود


  • پرداختی که به شخصی برای ترغیب او به انجام کاری، معمولاً کاری غیر صادقانه، داده می شود


  • قرار دادن چیزی در جایی به روشی بی دقت


  • پرداختی که به کسی برای متقاعد کردن او به انجام کاری، معمولاً کاری غیر صادقانه، داده می شود. رشوه

  • To save draining the cistern, make a bung from polyethylene sheeting and cloth and hold it against the outlet.


    برای صرفه جویی در تخلیه مخزن، از ورقه پلی اتیلن و پارچه یک بند درست کنید و آن را در مقابل خروجی نگه دارید.

  • Laura removed a wedge-shaped bung from the wall and peered in.


    لورا یک بند گوه ای شکل را از دیوار برداشت و به داخل نگاه کرد.

  • All six bungs were sealed and there was no evidence that any of them had ever been damaged.


    هر شش بانگ مهر و موم شده بودند و هیچ مدرکی دال بر آسیب دیدن هیچ یک از آنها وجود نداشت.

  • I can only assume they're taking bungs from divorce lawyers.


    من فقط می توانم حدس بزنم که آنها از وکلای طلاق سوء استفاده می کنند.

  • He finally slumped against the nearest crate and stared at the dimpled area around the bung.


    او در نهایت به نزدیکترین جعبه خم شد و به ناحیه فرورفته اطراف بند خیره شد.

  • Instead of striking the middle of the bung he would concentrate on the seal itself.


    به جای ضربه زدن به وسط بانگ، روی خود مهر و موم تمرکز می کرد.

  • He gripped the bracket in both hands and repeatedly pounded the bung.


    براکت را در هر دو دستش گرفت و مکرراً بند را کوبید.

  • Nevertheless he steadied his aim and brought the bracket down on to the bung.


    با این وجود، او هدف خود را ثابت کرد و براکت را روی بانگ پایین آورد.

example - مثال
  • Bung this in the bin, can you?


    این را در سطل زباله، می توانید؟

  • Of course both the politicians denied taking bungs.


    البته هر دوی این سیاستمداران سوء استفاده را انکار کردند.

  • Where shall I put my coat? Oh bung it anywhere.


    کتم را کجا بگذارم؟ اوه، آن را در هر جایی بنگ.

  • The politician denied taking bungs.


    این سیاستمدار مصرف بانگ را رد کرد.

synonyms - مترادف
  • plug


    پلاگین

  • cap


    کلاه لبه دار

  • cork


    چوب پنبه

  • stopper


    درپوش

  • lid


    درب


  • پوشش

  • top


    بالا

  • stopple


    متوقف کردن

  • seal


    مهر

  • spigot


    میخ

  • spile


    ریختن

  • covering


    بسته

  • closure


    گیره

  • peg


    انسداد


  • کاپوت ماشین

  • occlusion


    تکان دادن

  • hood


    فرول

  • shive


    واد

  • ferrule


    فلم

  • wad


    گوه

  • phellem


    چفت

  • wedge


    پیچ

  • latch


    سنجاق

  • bolt


    سقف

  • pin


    محاصره


  • انسدادی

  • obstruction


    بست

  • blockade


    رولپلاک

  • occludent


  • fastener


  • dowel


antonyms - متضاد

  • حرکت


  • تغییر مکان


  • برداشتن

  • misplace


    نابجا

  • displace


    جابجا کند

  • reposition


    تغییر موقعیت


  • انتقال

  • relocate


    نقل مکان

  • dislocate


    دررفتگی


  • تعویض

  • rearrange


    تنظیم مجدد


  • گرفتن


  • سوار کردن


  • بردن


  • بیرون بردن


  • دور انداختن


  • روشن

  • extract


    استخراج کردن


  • کنار کشیدن

  • unload


    تخلیه

  • unsettle


    بی قرار

  • disarrange


    بر هم زدن


  • خلاص شدن از شر

  • rid


    تبعید کردن

  • banish


    از بین بردن


  • پاک کردن


  • پایین آوردن


  • حمل کردن


  • نامرتب


  • unclutter


لغت پیشنهادی

allium

لغت پیشنهادی

advertised

لغت پیشنهادی

legally