allowable
allowable - مجاز
adjective - صفت
UK :
US :
طبق قوانین قابل قبول است
هزینه های مجاز هزینه هایی هستند که مالیات پرداخت نمی کنید
لازم نیست مقدار مجاز، هزینه یا هزینه به عنوان بخشی از درآمد یا سود محاسبه شود
بر اساس قوانین یا قوانینی که حوزه خاصی از فعالیت را کنترل می کند مجاز است
طبق قوانین یا قوانینی که حوزه خاصی از فعالیت را کنترل می کند مجاز است
relating to a cost or an amount that can be taken off your income or profit before the tax owed is calculated
مربوط به هزینه یا مبلغی است که می تواند قبل از محاسبه مالیات بدهی شما از درآمد یا سود شما حذف شود.
در هر مورد دیگر، اتهامات وکیل بین طرف و طرف مجاز است.
Companies could select among the various allowable depreciation methods and depreciate an asset over its ADR-expected life.
شرکتها میتوانند از بین روشهای مختلف استهلاک مجاز انتخاب کنند و یک دارایی را در طول عمر مورد انتظار ADR مستهلک کنند.
The annual subscription is, incidentally, an allowable expense and can be paid by instalment if necessary.
اشتراک سالیانه اتفاقاً یک هزینه مجاز است و در صورت لزوم می توان آن را به صورت اقساط پرداخت کرد.
رهاسازی از مخزن کنترل می شود تا سطح مس در پایین دست در سطوح مجاز حفظ شود.
The former Hazardous Waste Inspectorate operated a large database on all sites, with details of permitted wastes, including allowable quantities.
بازرسی زباله های خطرناک سابق یک پایگاه داده بزرگ در همه سایت ها با جزئیات زباله های مجاز، از جمله مقادیر مجاز، اداره می کرد.
یکی از من باقی مانده، معاون مجاز؟
طبق قوانین اتحادیه مجاز نیست.
حداکثر تعداد مجاز کاربران در شبکه چقدر است؟
allowable deductions/contributions/losses
کسورات / مشارکت / زیان های مجاز
سطح معینی از خطا مجاز است (= مجاز به وقوع است).
هزینه های مجاز (= هزینه هایی که مالیات بر آن پرداخت نمی شود)
مقدار جیوه موجود بسیار بیشتر از حد مجاز دولت ژاپن است.
allowable deductions/costs/expenses
کسورات / هزینه ها / هزینه های مجاز
هزینه های آموزشی به عنوان کسر کسب و کار مجاز است.
permissible
مجاز
permitted
مجاز است
acceptable
قابل قبول
allowed
مجاز انگلستان
admissible
مجاز ایالات متحده
authorisedUK
تحریم شده است
authorizedUS
تایید شده
sanctioned
مشروع
approved
حلال
مناسب
lawful
قانونی
قابل تحمل
تحمل کرد
licit
کوشر
tolerable
خوب
legit
قابل بخشش
tolerated
قابل تحریم
kosher
خونخوار
قابل عبور
رضایتبخش
excusable
پوکا
pardonable
بالای تخته
sanctionable
در چارچوب قانون
suitable
venial
passable
satisfactory
pukka
sufferable
forbidden
ممنوع
banned
ممنوع شد
barred
مسدود
impermissible
غیر مجاز
inadmissible
غیر قابل قبول
interdicted
ممنوع است
prohibited
ممنوع شده است
proscribed
پر حرف
verboten
نامشروع
illegitimate
نامناسب
unacceptable
اشتباه
unsuitable
تابو
غیرقانونی
taboo
غیر قانونی
قاچاق
outlawed
جنایی
unlawful
انگلستان غیر مجاز
illicit
ایالات متحده غیر مجاز
بدون مجوز
contraband
وتو کرد
unauthorisedUK
کج شده
unauthorizedUS
سایه دار
unsanctioned
محصور
vetoed
حرام
crooked
تاپو
disallowed
tabu
shady
restricted
haram
tapu
