admirer

base info - اطلاعات اولیه

admirer - ستایشگر

noun - اسم

/ədˈmaɪərər/

UK :

/ədˈmaɪərə(r)/

US :

family - خانواده
admiration
تحسین
admirable
قابل تحسین
admired
تحسین شده
admiring
تحسین کردن
admire
با تحسین
admirably
---
admiringly
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [admirer] در گوگل
description - توضیح
  • someone who likes a person and thinks that they are attractive


    کسی که یک نفر را دوست دارد و فکر می کند که او جذاب است


  • کسی که به یک شخص مشهور احترام می گذارد، به خصوص به این دلیل که کار او را دوست دارد


  • کسی که شخص دیگری را از نظر جنسی جذاب می یابد، یا کسی که شخص یا چیزی را تحسین می کند

  • This is an essential purchase for any admirer of Barbirolli.


    این یک خرید ضروری برای هر طرفدار Barbirolli است.

  • I was an ardent admirer and supporter of MacBrayne's buses: they opened up the north-west for me.


    من یک تحسین و حامی سرسخت اتوبوس های مک براین بودم: آنها شمال غرب را به روی من باز کردند.

  • There are admirers of rugged grandeur who are content merely to survey the scene from easy points of vantage.


    ستایشگرانی از عظمت ناهموار وجود دارند که صرفاً به بررسی صحنه از نقطه نظرهای آسان راضی هستند.

  • Ironically James is a great admirer.


    از قضا جیمز یک ستایشگر بزرگ است.

  • Margaret had never met a man like this even among her admirers in the Hamptons.


    مارگارت هرگز چنین مردی را ندیده بود، حتی در میان طرفدارانش در همپتون.

  • It was deemed too heavy but its styling had many admirers.


    خیلی سنگین به نظر می رسید، اما استایل آن طرفداران زیادی داشت.

  • My sister Mahaud, at the last count had more admirers than there are Elks.


    خواهرم مهود، در آخرین شمارش، تحسین‌کنندگان بیشتری نسبت به الک‌ها داشت.

  • A crowd of admirers had gathered outside Dunham's door.


    انبوهی از تحسین کنندگان بیرون درب دانهام جمع شده بودند.

  • The news shocked his thousands of admirers.


    این خبر هزاران طرفدار او را شوکه کرد.

  • That makes this new release an exceptionally attractive one and essential listening for this much-loved violinist's admirers.


    این باعث می شود که این نسخه جدید به یک نسخه فوق العاده جذاب و گوش دادن ضروری برای تحسین کنندگان این ویولنیست بسیار دوست داشتنی تبدیل شود.

example - مثال
  • He is a great admirer of Picasso's early paintings.


    او یکی از ستایشگران بزرگ نقاشی های اولیه پیکاسو است.

  • She never married but had many admirers.


    او هرگز ازدواج نکرد اما طرفداران زیادی داشت.

  • You've got a secret admirer.


    شما یک ستایشگر مخفی دارید.

  • She was always surrounded by a circle of admirers.


    او همیشه توسط حلقه ای از تحسین کنندگان احاطه شده بود.

  • She soon gained admirers in England and France.


    او به زودی در انگلستان و فرانسه طرفدارانی پیدا کرد.

  • The funeral was attended by the singer's friends and admirers.


    مراسم تشییع با حضور دوستان و علاقه مندان این خواننده برگزار شد.

  • She's got plenty of admirers.


    او طرفداران زیادی دارد.

  • She's got a secret admirer who keeps sending her gifts.


    او یک تحسین مخفی دارد که مدام برایش هدایایی می فرستد.

  • The policy has few admirers (= few people like it).


    این سیاست طرفداران کمی دارد (= افراد کمی آن را دوست دارند).

synonyms - مترادف
  • fan


    پنکه


  • حامی

  • disciple


    شاگرد

  • enthusiast


    علاقهمند

  • follower


    دنباله رو

  • adherent


    وابسته

  • devotee


    فداکار

  • aficionado


    علاقه مند

  • addict


    معتاد

  • buff


    گاومیش

  • fanatic


    متعصب

  • groupie


    گروهی

  • partisan


    پارتیزان

  • votary


    رای دهنده

  • hanger-on


    آویز

  • worshipperUK


    worshipperUK

  • zealot


    علاقه مندان

  • aficionada


    مومن

  • believer


    تقویت کننده

  • booster


    حشره

  • bug


    گربه

  • cat


    فانتزی

  • fancier


    شیطان

  • fiend


    چیز غریب

  • freak


    سگ شکاری

  • hound


    بت پرست

  • idolater


    مهره

  • junkie


    روتر

  • nut


  • patron


  • rooter


antonyms - متضاد
  • adversary


    حریف


  • منتقد

  • detractor


    بدخواه


  • دشمن


  • دوست دختر


  • غیر فن

  • nonfan


    آنتاگونیست

  • antagonist


    بدبین

  • foe


    کوبنده

  • pessimist


    رقیب

  • knocker


    نفرت

  • rival


    رهبر


  • کوریفئوس


  • نادان

  • coryphaeus


    همسر

  • ignoramus


    مدعی


  • غم انگیز

  • contender


    معشوقه

  • gloomleader


    دشمن اصلی

  • mistress


    دشمنی

  • archenemy


    مخالفت

  • nemesis


    رقابت


  • سانسور کننده


  • حمله کننده

  • challenger


    کاویلر


  • تحقیر کننده

  • censurer


  • attacker


  • caviller


  • disparager


  • denigrator


لغت پیشنهادی

etiquette

لغت پیشنهادی

wraps

لغت پیشنهادی

linker