adherence
adherence - تبعیت
noun - اسم
UK :
US :
وقتی کسی بر اساس یک قاعده، اعتقاد، اصل و غیره خاص رفتار می کند
این واقعیت که کسی دقیقاً طبق قوانین، اعتقادات و غیره رفتار می کند.
اطاعت از یک قاعده یا قانون
عمل انجام کاری بر اساس یک قاعده، استاندارد، توافق و غیره خاص.
Neither abstinence from drugs nor blind adherence to unjust laws are necessarily consistent with those values.
نه پرهیز از مواد مخدر و نه تبعیت کورکورانه از قوانین ناعادلانه لزوماً با این ارزش ها سازگار نیستند.
Here it is the State that employs a flag as a symbol of adherence to government as presently organized.
در اینجا این دولت است که پرچمی را به عنوان نمادی از پایبندی به دولت که در حال حاضر سازماندهی شده است به کار می گیرد.
Exclusion of one third of the electorate does violence to all that we pretend by our adherence to democracy.
حذف یک سوم از رای دهندگان به همه آنچه ما با پایبندی به دموکراسی تظاهر می کنیم خشونت می کند.
What made Reagan extraordinary beyond his communicative skills, was his resolute adherence to core beliefs.
آنچه ریگان را فراتر از مهارت های ارتباطی او خارق العاده می کرد، پایبندی قاطعانه او به باورهای اصلی بود.
Deep anxiety may cause obsessive behaviour, fanaticism or a strict adherence to religion for the wrong reasons.
اضطراب عمیق ممکن است به دلایل اشتباه باعث رفتار وسواسی، تعصب یا پایبندی شدید به مذهب شود.
A further cause for unease is that adherence to a free market philosophy combined with reduced taxation has increased economic inequality.
یکی دیگر از دلایل ناراحتی این است که تبعیت از فلسفه بازار آزاد همراه با کاهش مالیات، نابرابری اقتصادی را افزایش داده است.
رعایت دقیق قوانین
رعایت دقیق رژیم غذایی
او به دلیل رعایت دقیق قوانین مورد توجه قرار گرفت.
او بر پایبندی به هر قانون، مهم نیست که چقدر احمقانه باشد، اصرار دارد.
کار با هزاران کشاورز کوچک، رعایت دقیق قوانین تجارت منصفانه را دشوار می کند.
observance
رعایت
conformity
مطابقت
abidance
اقامت
keeping
نگه داشتن
conformance
انطباق
compliance
اطاعت
obedience
مشاهده
accordance
توافق
ارسال
موافقت
submission
احترام
assent
تسلیم بودن
deference
توجه
submissiveness
سازگاری
رضایت
conformability
اطاعت از
subservience
پایبندی به
acquiescence
انطباق با
obedience to
مطابق با
adherence to
تبعیت از
compliance with
رضایت در
accordance with
احترام برای
abidance by
اطاعت کردن
acquiescence in
ذیل
توجه کردن
obeying
honouringUK
consent
heeding
amenability
honouringUK
breach
رخنه
contravention
تخلف
infraction
نقض
infringement
عدم رعایت
nonobservance
تجاوز
transgression
جرم
trespass
گناه
جنایت ایالات متحده
جرم انگلستان
شکستن
offenseUS
مهجوریت
offenceUK
قانون شکنی
breaking
لطیف
dereliction
زیر پا گذاشتن
lawbreaking
عدم انطباق
delict
بی توجهی
flouting
سو استفاده کردن
non-observance
خیانت
non-compliance
مقاومت
برخورد
neglect
شورش
disregard
امتناع
noncompliance
انسداد
betrayal
nonconformity
impingement
rebellion
refusal
obstruction