appliance

base info - اطلاعات اولیه

appliance - دستگاه

noun - اسم

/əˈplaɪəns/

UK :

/əˈplaɪəns/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [appliance] در گوگل
description - توضیح
  • a piece of equipment especially electrical equipment such as a cooker or washing machine used in people’s homes


    یک قطعه از تجهیزات، به ویژه تجهیزات الکتریکی، مانند اجاق گاز یا ماشین لباسشویی، که در خانه افراد استفاده می شود.

  • a piece of electrical equipment especially one used in people’s homes such as a cooker or a refrigerator


    یک قطعه از تجهیزات الکتریکی، به ویژه تجهیزات مورد استفاده در خانه های مردم مانند اجاق گاز یا یخچال


  • دستگاه، ماشین یا قطعه ای از تجهیزات، به ویژه تجهیزات الکتریکی که در خانه استفاده می شود، مانند اجاق گاز یا ماشین لباسشویی

  • a device machine or piece of equipment esp. an electrical one that is used in the home such as a refrigerator or washing machine


    یک دستگاه، ماشین یا قطعه ای از تجهیزات، به ویژه. برقی که در خانه استفاده می شود، مانند یخچال یا ماشین لباسشویی

  • Aids and appliances for its understanding are many and varied.


    وسایل کمکی و لوازمی برای درک آن بسیار و متنوع است.

  • People are spending more of their income on goods such as cars and appliances.


    مردم بیشتر از درآمد خود را صرف خرید کالاهایی مانند خودرو و لوازم خانگی می کنند.

  • The company operates retail stores that sell furniture bedding, appliances and consumer electronics.


    این شرکت فروشگاه های خرده فروشی دارد که مبلمان، ملافه، لوازم خانگی و لوازم الکترونیکی مصرفی می فروشند.

  • Now this only leaves the mysterious problem of the advice that comes with nearly every NiCad driven appliance.


    اکنون این تنها مشکل مرموز توصیه هایی را که تقریباً با هر دستگاهی که NiCad رانده می شود، باقی می گذارد.

  • Use a plug strip for appliances that can be switched off when not in use.


    از یک نوار پریز برای وسایل برقی استفاده کنید که در صورت عدم استفاده خاموش شوند.

  • To make it easier to return any unwanted purchases, save the original packaging, especially for electronics and household appliances.


    برای سهولت در بازگشت هر گونه خرید ناخواسته، بسته بندی اصلی را ذخیره کنید، مخصوصاً برای لوازم الکترونیکی و لوازم خانگی.

  • Squatters had dragged piles of old appliances and furniture in front of them and overturned a car to deter police.


    متحصنان انبوهی از لوازم و اثاثیه قدیمی را جلوی خود کشیده بودند و برای بازدارندگی پلیس یک خودرو را واژگون کردند.

  • Miele make kitchens Miele quality appliances have been putting the finishing touch to kitchens for years.


    Miele آشپزخانه ها را می سازد لوازم با کیفیت Miele سال هاست که رنگ نهایی را در آشپزخانه ها ایجاد کرده اند.

  • Police reported they had seized appliances, clothing video and audio tapes from 30 warehouses and storage areas.


    پلیس گزارش داد که از 30 انبار و انبار لوازم، لباس، نوارهای ویدئویی و صوتی کشف و ضبط کرده است.

  • Three appliances and a hydraulic platform tackled the blaze.


    سه دستگاه و یک پلت فرم هیدرولیک آتش را مهار کردند.

example - مثال
  • electrical/household appliances


    لوازم برقی/خانگی

  • They sell a wide range of domestic appliances—washing machines, dishwashers and so on.


    آنها طیف گسترده ای از لوازم خانگی - ماشین لباسشویی، ماشین ظرفشویی و غیره را می فروشند.

  • modern heating appliances of all types


    انواع وسایل گرمایشی مدرن

  • Always switch off appliances that are not in use.


    همیشه وسایلی را که در حال استفاده نیستند خاموش کنید.

  • electric/domestic/household appliances


    لوازم برقی / خانگی / خانگی

  • electrical/home/household/kitchen appliances


    لوازم برقی/خانه/خانگی/آشپزخانه

  • There should be incentives for installing energy-efficient appliances.


    باید مشوق هایی برای نصب وسایل کم مصرف وجود داشته باشد.

  • domestic/kitchen/household appliances


    لوازم خانگی/آشپزخانه/خانگی

  • an appliance company/retailer/maker


    یک شرکت / خرده فروش / سازنده لوازم خانگی

synonyms - مترادف

  • دستگاه

  • gadget


    ابزار


  • پیاده سازی


  • ساخت و ساز


  • تدبیر


  • سازوکار

  • apparatus


    Gizmo

  • contraption


    حیله

  • contrivance


    gismo


  • jigger

  • gizmo


    وسایل آشپزی

  • gimmick


    ویجت

  • gismo


    کمک

  • jigger


    تسهیلات، رفاه

  • utensil


    والدو

  • widget


    دستگاه صرفه جویی در کار

  • aid


    مد باهم

  • amenity


    تجهیزات

  • waldo


    دنده

  • labour-saving device


    دوهکی

  • mod con


    برخورد با


  • دوداد


  • چیزماجیگ

  • doohickey


    چیزماباب

  • tackle


    اختراع

  • doodad


    whatchamacallit

  • thingamajig


    لوازم جانبی

  • thingamabob


  • invention


  • whatchamacallit


  • paraphernalia


antonyms - متضاد

  • تخریب

  • disorganisationUK


    سازماندهی بریتانیا

  • disorganizationUS


    بی سازمانی ایالات متحده

  • ruin


    خراب کردن

  • inability


    عجز

  • incapacity


    ناتوانی

  • stupidity


    حماقت


  • نیاز


  • عدم

  • weakness


    ضعف

  • ignorance


    جهل

  • incompetence


    بی کفایتی


  • دائمی

  • impotence


    ناتوانی جنسی


  • فقر


  • بدهی

لغت پیشنهادی

project

لغت پیشنهادی

film

لغت پیشنهادی

mavericks