artful

base info - اطلاعات اولیه

artful - هنرمندانه

adjective - صفت

/ˈɑːrtfl/

UK :

/ˈɑːtfl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [artful] در گوگل
description - توضیح
  • clever at deceiving people


    باهوش در فریب دادن مردم

  • designed or done in a clever and attractive way


    به روشی هوشمندانه و جذاب طراحی یا انجام شده است

  • clever and skilful, especially in getting what you want


    باهوش و ماهر، به خصوص در رسیدن به آنچه می خواهید

  • intelligent and skillful, esp. in persuading, sometimes without being completely honest


    باهوش و ماهر، به ویژه در متقاعد کردن، گاهی اوقات بدون اینکه کاملاً صادق باشیم


  • حتی اگر پیشنهاد کنیم که تلاش‌هایی که او برای گسترش نیروی کار از طریق افزایش نرخ زاد و ولد انجام داده است، کمی هنرمندانه به نظر می‌رسد.

  • The script is an artful adaptation of a novel by Rosa Guy.


    فیلمنامه اقتباسی هنرمندانه از رمانی از رزا گای است.

  • She was as artful at that as at so many other things.


    او در آن به اندازه خیلی چیزهای دیگر باهوش بود.

  • Young people from welfare-dependent single-parent families just aren't artful dodgers ready to graduate into serious crime and a moral vacuum.


    جوانان خانواده‌های تک‌والدی وابسته به رفاه، طفره‌گرهای ماهری نیستند که آماده فارغ‌التحصیل شدن در جنایات جدی و خلاء اخلاقی باشند.

  • He noticed the artful make-up, the elegant hair style.


    او متوجه آرایش ماهرانه، مدل موهای زیبا شد.

  • artful misrepresentations


    تعبیرهای غلط هنرمندانه

  • To get from original pencil and watercolor drawings to finished rolls of wallpaper took a series of artful steps.


    برای رسیدن از نقاشی های اصلی با مداد و آبرنگ به رول های کاغذ دیواری تمام شده، یک سری اقدامات هنرمندانه انجام شد.


  • اما این چیدمان هنرمندانه تر از آن چیزی است که در نگاه اول به نظر می رسد.

  • No let such fellows as Williams be taken in by her artful wiles!


    نه، اجازه دهید افرادی مانند ویلیامز توسط حیله های ماهرانه او گرفته شوند!

example - مثال
  • He was artful and cunning, and I didn’t really trust him.


    او باهوش و حیله گر بود و من واقعاً به او اعتماد نداشتم.

  • He has shown himself to be an artful politician.


    او خود را یک سیاستمدار باهوش نشان داده است.

  • The prime minister dealt with the interviewer's questions in a very artful way.


    نخست وزیر به شیوه ای بسیار هنرمندانه به پرسش های مصاحبه کننده پرداخت.

  • His politics was an artful blend of high-minded patriotism and malicious gossip about his opponents.


    سیاست او ترکیبی هنرمندانه از میهن پرستی بلندمرتبه و شایعات بدخواهانه در مورد مخالفانش بود.

  • The machinery is artfully concealed in a polished cabinet.


    ماشین آلات به طرز هنرمندانه ای در یک کابینت صیقلی پنهان شده است.

synonyms - مترادف
  • cunning


    حیله گری

  • scheming


    نقشه کشی

  • clever


    باهوش

  • designing


    طراحی

  • sly


    حیله گر

  • tricky


    روی حیله و تزویر

  • wily


    زیرک

  • crafty


    فریبنده

  • shrewd


    تیز

  • devious


    هوشمندانه


  • فریبکار


  • نامحسوس

  • guileful


    روباهی

  • subtle


    موذی

  • foxy


    ماکیاولیستی

  • sneaky


    حاد

  • deceitful


    محاسبه کردن

  • Machiavellian


    اغوا کننده

  • acute


    تیزبین

  • astute


    هشدار

  • calculating


    عاقل

  • conniving


    تقلب کردن

  • intelligent


    متقلب

  • sharp-witted


    غیر صادقانه

  • alert


    دوگانه

  • canny


  • cheating


  • deceptive


  • dishonest


  • disingenuous


  • duplicitous


antonyms - متضاد
  • ingenuous


    اشراف‌زاده

  • artless


    بی هنر

  • guileless


    بی تزویر


  • بی گناه

  • undesigning


    بدون طراحی

  • clumsy


    دست و پا چلفتی

  • dull


    کدر

  • frank


    صریح


  • صادقانه


  • باز کن


  • ساده

  • straightforward


    سرراست

  • unadept


    ناآگاه

  • unskilled


    غیر ماهر

  • untalented


    بی استعداد

  • awkward


    بی دست و پا - به شکلی نامناسب

  • inept


    بی منطق

  • naive


    آدم ساده


  • احمق

  • unclever


    نادان

  • forthright


    بالای تخته

  • aboveboard


    مخلص - بی ریا - صمیمانه

  • sincere


    احمقانه

  • foolish


    سر راست

  • candid


    قابل اعتماد


  • غیر هوشمند

  • trustworthy


    مستقیم

  • unintelligent


    نادانستن


  • ignorant


  • unknowing


لغت پیشنهادی

province

لغت پیشنهادی

consortiums

لغت پیشنهادی

defuse