proposed
proposed - پیشنهاد شده
N/A - N/A
UK :
US :
a proposed change plan development etc is one that has been formally suggested to an official person or group
یک تغییر، طرح، توسعه و غیره پیشنهادی است که به طور رسمی به یک شخص یا گروه رسمی پیشنهاد شده است
به عنوان یک طرح یا اقدام احتمالی برای افراد پیشنهاد شده است
intended or planned
در نظر گرفته شده یا برنامه ریزی شده
Also there are clear benefits from bringing proposed actions together in a formal strategic analysis and long-term financial plan.
همچنین، از کنار هم قرار دادن اقدامات پیشنهادی در یک تحلیل استراتژیک رسمی و برنامه مالی بلندمدت، مزایای واضحی وجود دارد.
The proposed legislation appeared to mark a stronger move towards direct state regulation of sexuality.
به نظر میرسد که قانون پیشنهادی نشاندهنده یک حرکت قویتر به سمت تنظیم مستقیم دولتی در رابطه جنسی است.
مقررات پیشنهادی از سال آینده اجرایی خواهد شد.
The primary purpose of the proposed research will be to acquire detailed knowledge about how the new Act will operate.
هدف اولیه تحقیق پیشنهادی کسب دانش دقیق در مورد نحوه عملکرد قانون جدید خواهد بود.
حق پیشنهادی ادعایی است که پیشنهاد دهنده مایل است جامعه آن را اجرا کند.
On the other hand the proposed scheme is going to be extremely costly, both in terms of money and teachers' time.
از سوی دیگر، طرح پیشنهادی هم از نظر هزینه و هم از نظر وقت معلمان بسیار پرهزینه خواهد بود.
They fear the proposed withdrawal from 17 May of some stops by ScotRail and InterCity will cause further deterioration in the service.
آنها می ترسند که خروج پیشنهادی از 17 می برخی از توقف های ScotRail و InterCity باعث وخامت بیشتر خدمات شود.
planned
برنامه ریزی شده
proffered
ارائه شده است
recommended
توصیه شده
submitted
ارسال شده
suggested
پیشنهادی
پیشرفته
scheduled
برنامه ریزی شده است
schemed
طرح ریزی شده
volunteered
داوطلب شد
advised
توصیه کرد
moved
نقل مکان کرد
pressed
فشرده شده است
projected
برنامه ریزی شده، پیش بینی شده
قرار دادن
introduced
معرفی کرد
prompted
برانگیخت
advocated
حمایت کرد
offered
ارایه شده
propounded
مطرح کرد
counseledUS
مشاوره ایالات متحده
counselledUK
counselledUK
همانطور که پیشنهاد شده است
forced
مجبور شد
obliged
موظف است
caused
باعث
compelled
مجبور
enforced
اجرا شد
coerced
محدود شده
constrained
رانده شده است
impelled
تحمیل شده است
imposed
تحت فشار
pressured
دستور داد
commanded
دستور داده است
enjoined
اصرار
insisted
اژدها شده
dragooned
سخت تحمل کرد
خسته کردن
bore down
پیچ ها را بگذارید
فشار دهید
مسلح قوی
strong-armed