renounce

base info - اطلاعات اولیه

renounce - صرف نظر کردن

verb - فعل

/rɪˈnaʊns/

UK :

/rɪˈnaʊns/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [renounce] در گوگل
description - توضیح

  • اگر از سمت رسمی، عنوان، حق و غیره چشم پوشی کنید، علناً می گویید که دیگر آن را حفظ نخواهید کرد


  • علناً بگویید یا نشان دهید که دیگر به چیزی اعتقاد ندارید یا دیگر رفتار خاصی نخواهید داشت


  • به طور رسمی یا علنی بگویید که دیگر مالک، حمایت، اعتقاد یا ارتباطی با آن نیستید


  • علناً بگویید که دیگر مالک، حمایت، اعتقاد یا ارتباطی با آن نیستید

  • I admire the way he has virtually renounced ancestral claims to deification.


    من روشی را که او عملاً ادعاهای اجدادی برای خدایی شدن را کنار گذاشته است، تحسین می کنم.

  • Bernard and Ellen went to visit Belinda, who had renounced her separatist tendencies sufficiently to marry a graphics designer.


    برنارد و الن به دیدار بلیندا رفتند، کسی که تمایلات جدایی طلبانه خود را به اندازه کافی کنار گذاشته بود تا با یک طراح گرافیک ازدواج کند.

  • Rudolph voluntarily renounced his U.S. citizenship.


    رودلف به طور داوطلبانه تابعیت ایالات متحده خود را لغو کرد.

  • With admirable diligence it worked away renouncing its authority over one territory after another.


    با پشتکار تحسین برانگیزی از بین رفت و از قدرت خود بر قلمروهای یکی پس از دیگری چشم پوشی کرد.

  • I reminded him of my advice that he should not have renounced the Upper House so speedily.


    توصیه ام را به او یادآوری کردم که نباید به این سرعت از مجلس علیا دست می کشید.

  • Edward reportedly surrendered and abdicated, whereupon the estates renounced their homage to him and then returned to inform parliament.


    بنا بر گزارش‌ها، ادوارد تسلیم شد و از سلطنت کناره‌گیری کرد، پس از آن، املاک از ادای احترام خود به او صرف نظر کردند و سپس برای اطلاع پارلمان بازگشتند.

  • It demands insight into the necessity of growing old and the courage to renounce what is no longer compatible with it.


    این نیاز به بینش در مورد ضرورت پیر شدن و شجاعت برای چشم پوشی از آنچه دیگر با آن سازگار نیست.

example - مثال
  • to renounce a claim/title/privilege/right


    انصراف از ادعا/عنوان/امتیاز/حق

  • Will Charles renounce the throne in favour of his son?


    آیا چارلز به نفع پسرش از تاج و تخت چشم پوشی می کند؟

  • The Prince has refused to renounce his right to the throne.


    شاهزاده حاضر به چشم پوشی از حق خود برای تاج و تخت نیست.

  • She formally renounced her citizenship.


    او رسما تابعیت خود را ترک کرد.

  • to renounce ideals/principles/beliefs, etc.


    چشم پوشی از آرمان ها/اصول/باورها و غیره.

  • a joint declaration renouncing the use of violence


    بیانیه مشترکی مبنی بر عدم استفاده از خشونت

  • Many were executed for refusing to renounce their religion.


    بسیاری به دلیل امتناع از دست کشیدن از دین خود اعدام شدند.

  • He had renounced his former associates.


    او از همکاران سابق خود چشم پوشی کرده بود.

  • Her ex-husband renounced his claim to the family house.


    شوهر سابق او از ادعای خود در مورد خانه خانواده صرف نظر کرد.

  • Gandhi renounced the use of violence.


    گاندی استفاده از خشونت را کنار گذاشت.

synonyms - مترادف
  • relinquish


    رها کردن

  • surrender


    تسلیم شدن

  • cede


    واگذار کردن


  • کناره گیری

  • abdicate


    استعفا دهد

  • resign


    چشم پوشی

  • waive


    نفی کردن

  • abnegate


    چشم پوشی کردن

  • forgo


    سلب مسئولیت

  • abjure


    انکار

  • disclaim


    کاهش می یابد


  • حذف کردن

  • renege


    دست برداشتن از


  • امضا کن

  • demit


    تحویل دادن


  • بازده


  • قسم خوردن


  • انکار کردن


  • رد کردن

  • forswear


    قربانی

  • disavow


    حجم معاملات

  • forsake


    اجتناب

  • disown


    بخشی با


  • رها شدن از

  • repudiate


  • sacrifice




  • eschew



  • dispense with


antonyms - متضاد

  • ادعا کردن

  • reassert


    تاکید مجدد

  • avow


    قول


  • مطالبه


  • حفظ

  • reiterate


    تکرار کنید

  • restate


    دوباره بیان کنید

  • reaffirm


    تایید مجدد


  • تکرار

لغت پیشنهادی

areal

لغت پیشنهادی

purveyors

لغت پیشنهادی

earnings