brawl
brawl - نزاع
noun - اسم
UK :
US :
نزاع یا دعوای پر سر و صدا بین گروهی از مردم، به ویژه در یک مکان عمومی
نزاع یا دعوا به شیوه ای پر سر و صدا، به ویژه در مکان های عمومی
مبارزه ای پر سر و صدا، خشن و کنترل نشده
مبارزه کردن به شکلی خشن، پر سر و صدا و کنترل نشده
دعوای فیزیکی شامل گروهی از افراد، به ویژه. در یک مکان عمومی
او در یک نزاع بیرون یک کلوپ شبانه، صورتش را برید.
او در پانزده سالگی چشم خود را در یک نزاع با گاشوگرها در خارج از خوش آمدید، آریزونا از دست داده بود.
Bars had sprung up on South Railroad Street and around the depot, and robberies and brawls were commonplace.
میلهها در خیابان راهآهن جنوبی و اطراف انبار بهوجود آمده بودند و دزدیها و نزاعها امری عادی بود.
Together they shoot up play soccer get into barroom brawls, mug tourists and steal to support their habits.
آنها با هم تیراندازی میکنند، فوتبال بازی میکنند، وارد دعواهای اتاقها میشوند، توریستها را لیوان میکشند و برای حمایت از عاداتشان دزدی میکنند.
a drunken brawl
نزاع مست
دیلی، مانند این شهر، از یک نزاع سیاسی لذت می برد.
وی بر اثر جراحات وارده در یک نزاع خیابانی جان باخت.
در همین حال، لیدز و اسپرز پس از نزاع در جاده الند هر کدام 150 هزار پوند جریمه شدند.
در این درگیری به کسی آسیب نرسید و پلیس به سرعت آن را متوقف کرد.
چندین شاهد گفتند که اسلاتر شروع به نزاع کرده است.
او در یک کافه در حالت مستی درگیر شد.
a pub/tavern/nightclub/barroom brawl
یک میخانه / میخانه / کلوپ شبانه / نزاع در اتاق
افسران پلیس در یک نزاع دسته جمعی در خارج از یک کلوپ شبانه مجروح شدند.
او در بار با مردی درگیر شد.
درگیری بین پلیس و تظاهرکنندگان رخ داد.
نزاع مست در یک بار
هیچ نشانه ای از درگیری در صحنه قتل وجود نداشت.
او با یک عکاس درگیر شد.
آنها در یک نزاع خیابانی گرفتار شدند.
نزاع بین باندهای مختلف هواداران فوتبال.
نزاع بر سر یک زن
a drunken brawl
نزاع مست
مردان جوان کاری بهتر از نزاع در خیابان نداشتند.
نزاع در کافه تریا محل را به هم ریخت.
مبارزه کردن
fracas
شکستگی ها
clash
برخورد
scuffle
درگیری
tussle
کشمکش
fray
نزاع
melee
غوغا
affray
دور زدن
skirmish
تکان خوردن
نبرد
scrimmage
سر و صدا
ruckus
کبابی
broil
دمپوس
rumpus
شورش
riot
پارگی
ruction
براق
shindy
دعوا کردن
wrangle
مشت
fisticuffs
غرش
rumble
اسکرام
scrum
هیاهو
commotion
باگاره
bagarre
بیفو
biffo
پس از
afters
راک
ruck
رامی
rammy
جارو کردن
tumult
بروهاها
swedge
آشوب
brouhaha
uproar
توافق
calm
آرام
harmony
هماهنگی
سفارش
صلح
truce
آتش بس
accord
اصلاح
concord
ساکت
concurrence
وحدت
reconciliation
تسلیم شدن
درك كردن
unity
اجماع، وفاق
surrender
عقب نشینی
اتحاد. اتصال
آرامش انگلستان
retreat
آرامش ایالات متحده
مطابقت
tranquillityUK
همصدا
tranquilityUS
موافقت
concordance
اتفاق آرا
accordance
دوستی
conformity
یکسانی
unison
شباهت
assent
طرفدار
unanimity
سکون
sameness
likeness
similarity
entente
stillness