brawl

base info - اطلاعات اولیه

brawl - نزاع

noun - اسم

/brɔːl/

UK :

/brɔːl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [brawl] در گوگل
description - توضیح

  • نزاع یا دعوای پر سر و صدا بین گروهی از مردم، به ویژه در یک مکان عمومی

  • to quarrel or fight in a noisy way especially in a public place


    نزاع یا دعوا به شیوه ای پر سر و صدا، به ویژه در مکان های عمومی

  • a noisy, rough uncontrolled fight


    مبارزه ای پر سر و صدا، خشن و کنترل نشده

  • to fight in a rough noisy, uncontrolled way


    مبارزه کردن به شکلی خشن، پر سر و صدا و کنترل نشده


  • دعوای فیزیکی شامل گروهی از افراد، به ویژه. در یک مکان عمومی

  • He got his face cut in a brawl outside a nightclub.


    او در یک نزاع بیرون یک کلوپ شبانه، صورتش را برید.

  • She had lost her eye when she was fifteen in a brawl with the Gaschuggers outside Welcome Arizona.


    او در پانزده سالگی چشم خود را در یک نزاع با گاشوگرها در خارج از خوش آمدید، آریزونا از دست داده بود.

  • Bars had sprung up on South Railroad Street and around the depot, and robberies and brawls were commonplace.


    میله‌ها در خیابان راه‌آهن جنوبی و اطراف انبار به‌وجود آمده بودند و دزدی‌ها و نزاع‌ها امری عادی بود.

  • Together they shoot up play soccer get into barroom brawls, mug tourists and steal to support their habits.


    آن‌ها با هم تیراندازی می‌کنند، فوتبال بازی می‌کنند، وارد دعواهای اتاق‌ها می‌شوند، توریست‌ها را لیوان می‌کشند و برای حمایت از عاداتشان دزدی می‌کنند.

  • a drunken brawl


    نزاع مست

  • Daley, like this town relished a political brawl.


    دیلی، مانند این شهر، از یک نزاع سیاسی لذت می برد.

  • He died as a result of injuries received in a street brawl.


    وی بر اثر جراحات وارده در یک نزاع خیابانی جان باخت.

  • Meanwhile Leeds and Spurs were fined £150,000 each after the brawl at Elland Road.


    در همین حال، لیدز و اسپرز پس از نزاع در جاده الند هر کدام 150 هزار پوند جریمه شدند.

  • No one was injured in the brawl, which police quickly stopped.


    در این درگیری به کسی آسیب نرسید و پلیس به سرعت آن را متوقف کرد.

  • Several witnesses said that Slatter started the brawl.


    چندین شاهد گفتند که اسلاتر شروع به نزاع کرده است.

example - مثال
  • He got into a drunken brawl in a bar.


    او در یک کافه در حالت مستی درگیر شد.

  • a pub/tavern/nightclub/barroom brawl


    یک میخانه / میخانه / کلوپ شبانه / نزاع در اتاق

  • Police officers were injured in a mass brawl outside a nightclub.


    افسران پلیس در یک نزاع دسته جمعی در خارج از یک کلوپ شبانه مجروح شدند.

  • He got into a fight with a man in the bar.


    او در بار با مردی درگیر شد.

  • Clashes broke out between police and demonstrators.


    درگیری بین پلیس و تظاهرکنندگان رخ داد.

  • a drunken brawl in a bar


    نزاع مست در یک بار

  • There were no signs of a struggle at the murder scene.


    هیچ نشانه ای از درگیری در صحنه قتل وجود نداشت.

  • He was involved in a scuffle with a photographer.


    او با یک عکاس درگیر شد.

  • They got caught up in a street brawl.


    آنها در یک نزاع خیابانی گرفتار شدند.

  • a brawl between different gangs of football supporters.


    نزاع بین باندهای مختلف هواداران فوتبال.

  • a brawl over a woman


    نزاع بر سر یک زن

  • a drunken brawl


    نزاع مست

  • The young men had nothing better to do than brawl in the streets.


    مردان جوان کاری بهتر از نزاع در خیابان نداشتند.

  • A brawl in the cafeteria left the place a mess.


    نزاع در کافه تریا محل را به هم ریخت.

synonyms - مترادف

  • مبارزه کردن

  • fracas


    شکستگی ها

  • clash


    برخورد

  • scuffle


    درگیری

  • tussle


    کشمکش

  • fray


    نزاع

  • melee


    غوغا

  • affray


    دور زدن

  • skirmish


    تکان خوردن


  • نبرد

  • scrimmage


    سر و صدا

  • ruckus


    کبابی

  • broil


    دمپوس

  • rumpus


    شورش

  • riot


    پارگی

  • ruction


    براق

  • shindy


    دعوا کردن

  • wrangle


    مشت

  • fisticuffs


    غرش

  • rumble


    اسکرام

  • scrum


    هیاهو

  • commotion


    باگاره

  • bagarre


    بیفو

  • biffo


    پس از

  • afters


    راک

  • ruck


    رامی

  • rammy


    جارو کردن

  • tumult


    بروهاها

  • swedge


    آشوب

  • brouhaha


  • uproar


antonyms - متضاد

  • توافق

  • calm


    آرام

  • harmony


    هماهنگی


  • سفارش


  • صلح

  • truce


    آتش بس

  • accord


    اصلاح

  • concord


    ساکت

  • concurrence


    وحدت

  • reconciliation


    تسلیم شدن


  • درك كردن

  • unity


    اجماع، وفاق

  • surrender


    عقب نشینی


  • اتحاد. اتصال


  • آرامش انگلستان

  • retreat


    آرامش ایالات متحده


  • مطابقت

  • tranquillityUK


    همصدا

  • tranquilityUS


    موافقت

  • concordance


    اتفاق آرا

  • accordance


    دوستی

  • conformity


    یکسانی

  • unison


    شباهت

  • assent


    طرفدار

  • unanimity


    سکون


  • sameness


  • likeness


  • similarity


  • entente


  • stillness


لغت پیشنهادی

cautioned

لغت پیشنهادی

chewing

لغت پیشنهادی

whom