enduring
enduring - ماندگار
adjective - صفت
UK :
US :
برای مدت بسیار طولانی ادامه دارد
برای مدت طولانی وجود دارد
برای مدت طولانی ادامه دارد؛ بادوام
برای توصیف چیزی که برای مدت طولانی دوام می آورد استفاده می شود
برای توصیف چیزی که به اندازه کافی خوب است که برای مدت طولانی محبوب یا موفق باشد استفاده می شود
دوستی هایی که در دوران مدرسه او شکل گرفت ثابت شد که پایدارترین دوستی ها بود.
کارتون ها جذابیت جهانی و ماندگاری دارند.
بسیاری از باله های ماندگار از داستان هایی از ادبیات جهان الهام گرفته شده اند.
هر دو تقلید از شخصیتهای مذهبی مهم با میراث ایدئولوژیک گسترده و ماندگار هستند.
یک تأثیر ماندگار قوی - بخشی از صدای من که متعلق به اوست.
تجربیات دوران کودکی او تأثیری ماندگار بر کار او داشت.
His energetic commitment to the idea of openness and cutting through bureaucracy to give employees more responsibility will be an enduring legacy.
تعهد پرانرژی او به ایده باز بودن و قطع بوروکراسی برای دادن مسئولیت بیشتر به کارکنان، میراثی ماندگار خواهد بود.
این اولین تصویری بود که ویلیام از موشها داشت و تصویری ماندگار.
مذاکره کنندگان برای برقراری صلح پایدار در منطقه تلاش می کنند.
Many of our decisions will have enduring practical implications of what could be called a moral sort.
بسیاری از تصمیمات ما پیامدهای عملی پایداری از آنچه را که می توان یک نوع اخلاقی نامید، خواهد داشت.
Pieces which have proved to be of enduring worth have passed from special conference song books into collections with a wider circulation.
قطعاتی که ارزش ماندگاری دارند، از کتابهای آهنگ ویژه کنفرانس به مجموعههایی با تیراژ وسیعتر منتقل شدهاند.
ماندگارترین خاطره شما از او چیست؟
دلیل جذابیت ماندگار بازی چیست؟
شاید تنها اثر هنری ماندگار آن دوره باشد.
جذابیت ماندگار کارتون ها
خاطرات ماندگار زیادی از زمانی که در هند گذراندم برایم باقی خواهد ماند.
او به قدرت پایدار عشق اعتقاد داشت.
این بازی محبوبیت ماندگاری دارد.
enduring problems/difficulties
مشکلات/مشکلات پایدار
هوور یکی از ماندگارترین برندهای قرن بیستم است.
lasting
بادوام
abiding
ماندگار
eternal
ابدی
ثابت
دائمی
perpetual
همیشگی
everlasting
مداوم
persistent
چند ساله
perennial
ادامه دارد
continuing
بی مرگ
undying
درست شد
fixed
جاویدان
immortal
فنا ناپذیر
محکم
imperishable
بی پایان
بی زمان
unending
ثابت قدم
timeless
بی سن
steadfast
تزلزل ناپذیر
persisting
بدون تغییر
ageless
باقی مانده است
unwavering
زنده ماندن
durable
در دست اقدام
unchanging
بی تاریخ
پایدار
surviving
بی تزلزل
dateless
unfaltering
changeless
short-lived
کوتاه مدت
مختصر
fleeting
زودگذر
passing
گذراندن
کوتاه
موقت
ephemeral
انی
momentary
گذرا
transient
محو شدن
transitory
ناپایدار
evanescent
فراری
impermanent
سریع
fugacious
فلاش
fugitive
پرواز کردن
برگریز
cursory
عجولانه
flash
فرار
flitting
خلاصه
flying
انتقال
deciduous
فوری
hasty
ناپدید شدن
volatile
شهاب سنگی
summary
چشمک زن
short-term
رعد و برق
shifting
instantaneous
vanishing
meteoric
flashing
unstable
lightning
