stab
stab - چاقو زدن
verb - فعل
UK :
US :
فشار دادن چاقو به کسی یا چیزی
برای انجام حرکات فشار سریع با انگشت یا چیزی اشاره شده
عمل چاقو زدن یا تلاش برای ضربه زدن به شخصی با چاقو
مجروح کردن کسی با یک جسم نوک تیز مانند چاقو
برای انجام یک حرکت فشاری کوتاه و قوی با انگشت یا یک جسم بلند و نازک
عمل هل دادن چاقو به کسی، یا جراحت ناشی از ضربه چاقو
یک احساس ناگهانی، به ویژه یک احساس ناخوشایند مانند درد
an action or remark that attacks someone's reputation
اقدام یا سخنی که به شهرت کسی حمله می کند
آسیب رساندن به کسی با استفاده از یک شی نوک تیز
عمل مجروح کردن کسی با یک جسم نوک تیز
ضربه چاقو نیز یک احساس ناگهانی است
چاقو همچنین تلاشی برای انجام کاری است که ممکن است نتوانید انجام دهید
او در یک حمله نژادپرستانه با ضربات چاقو کشته شد.
با پیچ گوشتی به بازویش زد.
انگشتش را با عصبانیت به سینه ام زد.
سیگارش را به زیرسیگاری فرو کرد.
با چنگال به گوشتم زدم.
او با چنگالش هوا را کوبید.
درد به سینه اش خورد.
He is accused of repeatedly stabbing a 16-year-old boy.
او متهم به چاقو زدن مکرر یک پسر 16 ساله است.
He was fatally stabbed.
او به طرز مرگباری مورد ضربات چاقو قرار گرفت.
او با چاقو در ماشینش پیدا شد.
به سینه اش ضربه چاقو خورد.
تینا به طور تصادفی با مدادش به خودش ضربه زد.
چند ضربه چاقو به سینه اش خورده است.
او به دلیل ضربات چاقو به همسرش به 15 سال زندان محکوم شد.
همانطور که او صحبت می کرد با انگشتش هوا را می زد.
با چنگالش به گوشت ضربه زد.
او با ضربات چاقو در بیمارستان بستری شد.
وقتی تمام هدایای گرانقیمتی که به زوئی برای کریسمس داده شده بود را دید، حسادتش به او وارد شد.
انتقاد او از برنامه های شرکت، ضربه خنجری به خود رئیس هیئت مدیره بود.
او را با چنگال زدند.
He’s recovering from stab wounds.
او در حال بهبودی از جراحات چاقو است.
چری ناگهان احساس گناه کرد.
من حتی در تخمین هزینه آن خنجر نمی زنم.
puncture
پنچر شدن
برش
perforation
سوراخ شدن
gash
گاز گرفتن
prick
نیش زدن
slash
بریده بریده
pinhole
سوراخ سوزنی
زخم
punch
مشت زدن
pinprick
سنجاق
اشک
rent
اجاره
incision
جراحت
دندانه دار
jag
زخم چاقو
سوراخ
بریدگی کوچک
nick
پارگی
laceration
ضربه زدن
nip
خاردار
jab
بریدگی
prickle
شکاف
notch
پاره كردن
slit
اسنیک
rip
خراش
snick
افتتاح
scratch
زخم شدن
اسکاچ
scarification
شیار
scotch
groove
idleness
بیکاری، تنبلی
صلح
laziness
تنبلی
سرگرمی
pastime
سرگرم کننده
عدم فعالیت
inactivity
انفعال
passivity
بیکار باشد
be idle
آرام
calm
عبور
