acquaint

base info - اطلاعات اولیه

acquaint - آشنا کردن

verb - فعل

/əˈkweɪnt/

UK :

/əˈkweɪnt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [acquaint] در گوگل
description - توضیح

  • برای آشنا کردن کسی یا خود با چیزی


  • دادن اطلاعات به کسی در مورد چیزی

  • It was high time he said, that the artist acquaint himself with the fantastic images of the microscope.


    به گفته او وقت آن رسیده بود که این هنرمند خود را با تصاویر خارق العاده میکروسکوپ آشنا کند.

  • Doctor Turner takes me aside to acquaint me in funereal tones with the details of a colleague's latest symptoms.


    دکتر ترنر مرا به کناری می برد تا با لحن تشییع جنازه با جزئیات آخرین علائم یکی از همکارانش آشنا شوم.

  • Another study found that acquainting students with basic job information in high school was associated with higher earnings in the future.


    مطالعه دیگری نشان داد که آشنایی دانش آموزان با اطلاعات شغلی پایه در دبیرستان با درآمد بالاتر در آینده مرتبط است.

  • A good production person must keep up with every development and ideally acquaint the art directors with every one as well.


    یک تولید کننده خوب باید با هر پیشرفتی همراه باشد و مدیران هنری را نیز به طور ایده آل با هر کدام آشنا کند.

  • It was a mournful pair that hired a boat to take them to Saltash and acquaint the Lee family of the tragedy.


    این یک جفت غمگین بودند که یک قایق کرایه کردند تا آنها را به سالتاش ببرد و خانواده لی را با فاجعه آشنا کند.

  • You should acquaint yourself with any material that is provided about the authority.


    شما باید با هر مطلبی که در مورد مرجع ارائه می شود آشنا شوید.

  • An experienced photographer should have pointed out these things but it is sensible to acquaint yourself with some basic knowledge.


    یک عکاس باتجربه باید به این موارد اشاره می کرد، اما معقول است که خود را با برخی از دانش های اولیه آشنا کنید.

example - مثال
  • Please acquaint me with the facts of the case.


    لطفا مرا با حقایق پرونده آشنا کنید.

  • You will first need to acquaint yourself with the filing system.


    ابتدا باید با سیستم بایگانی آشنا شوید.

  • Take time to acquaint yourself with the rules.


    برای آشنایی با قوانین وقت بگذارید.

  • The Broadcasting Museum offers workshops to acquaint children with the world of radio.


    موزه پخش کارگاه هایی برای آشنایی کودکان با دنیای رادیو برگزار می کند.

  • The museum offers workshops to acquaint children with the world of radio.


    در این موزه کارگاه هایی برای آشنایی کودکان با دنیای رادیو برگزار می شود.

synonyms - مترادف

  • آگاه کردن


  • بگو


  • توصیه

  • apprise


    familiariseUK

  • familiariseUK


    آشنا کردن ایالات متحده

  • familiarizeUS


    روشن کردن

  • enlighten


    مختصر


  • دستور دادن

  • instruct


    اعلام کردن

  • notify


    آیه

  • verse


    روشن


  • باسن

  • hip


    توضیح


  • هشدار دادن


  • برقراری ارتباط


  • فاش کردن

  • divulge


    پست


  • سرنخ

  • disclose


    آشکار ساختن


  • اعلام


  • عادت کردن


  • پرکردن

  • habituate


    سرنخ در


  • عاقل بالا


  • اطلاع دهید


  • رسیدن


  • پست نگه دارید


  • اجازه ورود


  • keep posted



antonyms - متضاد
  • conceal


    پنهان کردن، پوشاندن

  • deceive


    فریب دادن

  • delude


    توهم

  • falsify


    جعل کردن


  • پنهان شدن

  • mislead


    گمراه کردن

  • misrepresent


    نادرست معرفی کنید

  • secrete


    ترشح کنند

  • suppress


    سرکوب کردن

  • withhold


    خودداری کنید


  • عقب نگه دارید


  • حفظ از


  • نگاه داشتن


  • راز


  • صدمه


  • راز رو نگه دار


  • در تاریکی نگه دارید


  • نزول کردن

  • neglect


    بی توجهی


  • فرا گرفتن

  • obscure


    مبهم

  • discourage


    دلسرد کردن


  • پوشش


  • انکار

  • disapprove


    رد کردن

  • halt


    مکث


  • گوش بده


  • پناه


  • بطری کردن

  • keep under wraps


    زیر پوشش نگه دارید

  • ask


    پرسیدن

لغت پیشنهادی

brokenness

لغت پیشنهادی

reconnecting

لغت پیشنهادی

blotter