blossom

base info - اطلاعات اولیه

blossom - شکوفه - گل

noun - اسم

/ˈblɑːsəm/

UK :

/ˈblɒsəm/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [blossom] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [blossom] در گوگل
description - توضیح
  • a flower or the flowers on a tree or bush


    یک گل یا گلهای روی درخت یا بوته

  • if trees blossom, they produce flowers


    اگر درختان شکوفا شوند، گل تولید می کنند


  • شادتر، زیباتر، موفق تر و غیره شدن

  • When a tree or plant blossoms, it produces flowers before producing fruit that can be eaten


    وقتی درخت یا گیاهی شکوفا می شود، قبل از تولید میوه قابل خوردن، گل تولید می کند.

  • When people blossom, they become more attractive successful or confident and when good feelings or relationships blossom, they develop and become stronger


    وقتی افراد شکوفا می شوند، جذاب تر، موفق تر یا با اعتماد به نفس تر می شوند و زمانی که احساسات یا روابط خوب شکوفا می شوند، رشد می کنند و قوی تر می شوند.


  • یک گل کوچک، یا گل های کوچک روی یک درخت یا گیاه

  • (of a tree or plant) to produce flowers that develop into fruit


    (از درخت یا گیاه) برای تولید گلهایی که به میوه تبدیل می شوند


  • یک گل، یا تمام گل های یک درخت یا گیاه

  • It was springtime and the slopes were ablaze with almond blossom, the vivid green terraces edged with blue irises.


    فصل بهار بود و دامنه‌ها از شکوفه‌های بادام می‌سوختند، تراس‌های سبز رنگی که لبه‌های زنبق آبی را به خود اختصاص داده بودند.

  • Shivers like blossoms fell upon her incorporeal form silver rain and bright bubbles of light.


    لرزه‌هایی مانند شکوفه‌ها بر شکل غیرجسمی او فرود آمد، باران نقره‌ای و حباب‌های درخشان.

  • The President who drinks very little alcohol sipped his favorite cocktail, a weak orange blossom.


    رئیس جمهور، که الکل بسیار کمی می نوشد، کوکتل مورد علاقه خود، شکوفه پرتقال ضعیف را میل کرد.

  • orange blossom


    شکوفه پرتقال

  • Here we chose a cherry with pale pink spring blossom, a welcome sight early in the year.


    در اینجا ما یک گیلاس با شکوفه های بهاری صورتی کم رنگ انتخاب کردیم که در اوایل سال منظره ای خوشایند بود.

  • The blossoms also signify the feminine characteristics of softness, mildness and peacefulness.


    شکوفه ها همچنین نشان دهنده ویژگی های زنانه نرمی، ملایمت و آرامش است.

  • Lincoln squatted beside a hibiscus with three blossoms.


    لینکلن در کنار یک هیبیسکوس با سه شکوفه چمباتمه زده بود.

  • Occasionally there were small isolated villages, looking like white blossom carelessly tossed on the vast landscape.


    گهگاه دهکده‌های کوچک و منزوی وجود داشت که به نظر می‌رسیدند شکوفه‌های سفیدی که بی‌دقت روی چشم‌انداز وسیع پرتاب شده‌اند.

example - مثال
  • cherry/orange/apple blossom


    شکوفه گیلاس / پرتقال / سیب

  • The trees are in blossom.


    درختان در حال شکوفه هستند.

  • She loved the spring when the blossom was out.


    او عاشق بهار بود، زمانی که شکوفه ها از بین می رفت.

  • In the spring visitors come to see the blossoms at their peak.


    در بهار بازدیدکنندگان برای دیدن شکوفه ها در اوج خود می آیند.

  • a tree with pale pink blossoms


    درختی با شکوفه های صورتی کم رنگ

  • Hopefully the tree will produce some blossom next year.


    امیدوارم این درخت در سال آینده شکوفه دهد.

  • The cherry tree is beginning to blossom.


    درخت گیلاس شروع به شکوفه دادن کرده است.

  • She has really blossomed recently.


    او اخیراً واقعاً شکوفا شده است.

  • She is suddenly blossoming into a very attractive woman.


    او ناگهان در حال شکوفا شدن به یک زن بسیار جذاب است.

  • Sean and Sarah's friendship blossomed into love.


    دوستی شان و سارا به عشق شکوفا شد.

  • apple/cherry blossom


    شکوفه سیب/گیلاس

  • fig. She has really blossomed recently (= become more confident and successful).


    شکل. او اخیراً واقعاً شکوفا شده است (= مطمئن تر و موفق تر شده است).

  • The tree was covered with white blossoms.


    درخت با شکوفه های سفید پوشیده شده بود.

  • The scent of apple blossom filled the air.


    بوی شکوفه سیب فضا را پر کرده بود.

synonyms - مترادف

  • گل

  • floret


    گلچه

  • bloom


    شکوفه

  • floweret


    جوانه

  • bud


    پوز

  • posy


    سر گل


  • گل سرخ


  • گل کوچک


  • غنچه رز

  • rosebud


    سر


  • گل آذین

  • inflorescence


antonyms - متضاد
  • withering


    پژمرده شدن

  • deterioration


    زوال

  • spoilage


    خراب شدن

  • disintegration


    تجزیه

  • dying


    در حال مرگ

لغت پیشنهادی

unavoidably

لغت پیشنهادی

balked

لغت پیشنهادی

petition