applicable
applicable - مناسب
adjective - صفت
UK :
US :
if something is applicable to a particular person group or situation it affects them or is related to them
اگر چیزی برای یک فرد، گروه یا موقعیت خاص قابل اجرا باشد، بر آنها تأثیر می گذارد یا به آنها مربوط می شود
تأثیر گذاشتن یا ارتباط با شخص یا چیز
تأثیر گذاشتن یا ارتباط با کسی یا چیزی
مبالغ مربوطه برای سالهای قبل باید در صورت لزوم، مجدداً بیان شود.
با این حال، هیچ روش واحدی هرگز به طور جهانی قابل اجرا نخواهد بود.
در صورت لزوم، لطفاً این کار را یکباره انجام دهید.
او هنوز رویه های قابل اجرا را یاد نگرفته بود.
تا آنجا که ممکن است به عنوان اصول کلی در نظر گرفته شود، قابل اجرا برای همه.
However many of the considerations which apply to small utility boilers are directly applicable to large industrial boilers.
با این حال، بسیاری از ملاحظاتی که در مورد دیگهای بخار کوچک کاربرد دارد، مستقیماً در بویلرهای صنعتی بزرگ قابل اعمال است.
Though our results need replication, this suggests that our results may be applicable to women attempting to conceive naturally.
اگرچه نتایج ما نیاز به تکرار دارد، اما این نشان میدهد که نتایج ما ممکن است برای زنانی که تلاش میکنند به طور طبیعی باردار شوند قابل استفاده باشد.
در صورت لزوم، جزئیات کودکان را ارائه دهید (= اگر دارید).
بیشتر فرم برای من قابل اجرا نبود (= اعمال نشد).
قانون برای همه قابل اجراست.
این پیشنهاد فقط برای پروازهای هفته اعمال می شود.
به نظر نمی رسد این نظریه به راحتی در این مورد قابل اجرا باشد.
قانون اساسی به طور یکسان برای همه شهروندان قابل اجرا است.
قوانین او به طور کلی قابل اجرا نیستند.
پیشرفت های جدید در تحقیقات می تواند به طور مستقیم در درمان برخی سرطان ها قابل استفاده باشد.
این بخش از قانون فقط برای شرکت هایی اعمال می شود که بیش از پنج نفر را استخدام می کنند.
مدارک جدید برای تمام کشورهای اروپایی قابل اجرا است.
این شرکت در صورت لزوم در هزینه های جابجایی کمک خواهد کرد.
در قسمتی با عنوان «استخدام قبلی» نوشتم «قابل اجرا نیست».
مناسب
fitting
مربوط
apt
apt
برازنده
befitting
مرتبط
pertinent
مفید
suitable
مواد
apposite
قابل توجه
felicitous
تبدیل شدن
germane
متصل
کاربردی
وابسته
معاشرت پذیر
related
سازگار
apropos
متجانس
استوار
suited
مرتبط است
becoming
نصب شده
connected
خوب
applicatory
appurtenant
associable
compatible
congruent
congruous
correlated
fitted
unrelated
غیر مرتبط
extraneous
خارجی
impertinent
بی احترام
irrelevant
غیر قابل اجرا
inapplicable
نامناسب
inappropriate
غیر مادی
unconnected
جدا شده
immaterial
بیهوده
inapposite
غیر متصل
unsuitable
مختلف
isolated
ناهمخوان
unfitting
جداگانه، مجزا
pointless
ناهمسان
unattached
متمایز
disparate
مالاپروپوس
unfit
ناهماهنگ
incongruous
نامربوط
گونه
بدون پیوند
inapt
مستقل
بد شدن
malapropos
مربوط نیست
mismatched
irrelative
unassociated
variant
unapt
unlinked
misbecoming
not pertinent