tardy

base info - اطلاعات اولیه

tardy - ترسناک

adjective - صفت

/ˈtɑːrdi/

UK :

/ˈtɑːdi/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [tardy] در گوگل
description - توضیح
  • arriving or done late


    رسیدن یا دیر انجام شدن


  • انجام کاری خیلی آهسته یا دیر

  • slow or late in happening or arriving


    دیر یا دیر اتفاق می افتد یا می رسد

  • late in happening or arriving


    دیر اتفاق افتادن یا رسیدن

  • It's an excrescence, a monstrosity, some tardy addition to the agenda.


    این یک غوغا، یک هیولا، و مقداری تاخیر در دستور کار است.

  • The tardy appearance of the tapes provided the opportunity for Sen.


    ظاهر دیرهنگام نوارها این فرصت را برای سن فراهم کرد.

  • Yorkshire may have been slightly tardy in not monitoring his schoolboy progress.


    یورکشایر ممکن است در نظارت نکردن پیشرفت دانش‌آموزش کمی تأخیر داشته باشد.

  • This makes the car feel tardy in quick manoeuvres and exacerbates the variable-ratio's less-than-linear response through fast sweepers.


    این باعث می شود خودرو در مانورهای سریع احساس تاخیر کند و واکنش کمتر از خطی نسبت متغیر را از طریق جاروهای سریع تشدید می کند.

  • He was never tardy or absent the whole semester.


    او هرگز در تمام ترم تاخیر نداشت و غیبت نکرد.

  • Talking out skipping class being tardy or disrespectful are no more acceptable for work-inhibited students than for any others.


    صحبت کردن، حذف کلاس، تأخیر یا بی احترامی برای دانش آموزانی که از کار بازدارند بیش از سایرین قابل قبول نیست.

  • The Jesuits soon boasted a chapel and a lot while the tardy Protestants waited eight years to build their own church.


    یسوعی‌ها به زودی به کلیسای کوچک و چیزهای زیادی مباهات کردند، در حالی که پروتستان‌های دیررس هشت سال منتظر ماندند تا کلیسای خود را بسازند.

  • Do please forgive this very tardy reply.


    لطفا این پاسخ بسیار دیرهنگام را ببخشید.

  • We apologize for our tardy response to your letter.


    از دیر پاسخگویی به نامه شما پوزش می طلبیم.

example - مثال
  • The law is often tardy in reacting to changing attitudes.


    قانون اغلب در واکنش به تغییر نگرش ها تاخیر دارد.

  • people who are tardy in paying their bills


    افرادی که در پرداخت قبوض خود تاخیر دارند

  • to be tardy for school


    تاخیر در مدرسه

  • The government’s tardy response to the situation has exacerbated matters.


    واکنش دیرهنگام دولت به این وضعیت، اوضاع را تشدید کرده است.

  • Dinner was somewhat delayed on account of David's rather tardy arrival.


    به دلیل دیر رسیدن دیوید، شام تا حدودی به تاخیر افتاد.

  • a tardy payment/delivery


    تأخیر در پرداخت/تحویل

  • You were tardy for school twice in the last week.


    در هفته گذشته دو بار برای رفتن به مدرسه تاخیر داشتید.

synonyms - مترادف

  • دیر

  • delayed


    با تاخیر

  • belated


    پشت


  • پشت دست

  • behindhand


    غیر وقت شناس

  • unpunctual


    گشاد کننده

  • dilatory


    عقب افتاده

  • overdue


    متخلف

  • delinquent


    لتیش

  • latish


    عقب ماندن

  • lagging


    عقب از برنامه


  • به موقع نیست


  • دیر دویدن


  • پشت زمان


  • نگه داشت

  • held up


    با تاخیر طولانی

  • long-delayed


    خیلی دیر


  • آهسته. تدریجی


  • فراموش کردن

  • remiss


    به تعویق افتاد

  • deferred


    مانع شد

  • postponed


    پشت هدف

  • hindered


    گیر کرده


  • اواخر روز

  • long-overdue


    تلفن را قطع کرد

  • jammed


    به عقب


  • معوقه

  • hung up


    به تعویق انداختن

  • backward


  • in arrears



antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

men

لغت پیشنهادی

watering

لغت پیشنهادی

bell-bottoms