affidavit

base info - اطلاعات اولیه

affidavit - سوگندنامه

noun - اسم

/ˌæfəˈdeɪvɪt/

UK :

/ˌæfəˈdeɪvɪt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [affidavit] در گوگل
description - توضیح

  • بیانیه کتبی که شما سوگند یاد می کنید درست است، برای استفاده به عنوان مدرک در دادگاه

  • a written statement that someone makes after promising officially to tell the truth. An affidavit can be used as proof in a law court.


    بیانیه کتبی که کسی پس از قول رسمی گفتن حقیقت انجام می دهد. سوگندنامه می تواند به عنوان دلیل در دادگاه حقوقی استفاده شود.


  • یک بیانیه کتبی توسط شخصی که سوگند یاد کرده است حقیقت را بگوید، که ممکن است در دادگاه مورد استفاده قرار گیرد

  • a written statement made by someone who has officially promised to tell the truth and which might be used in a court of law


    بیانیه ای کتبی توسط شخصی که رسماً قول داده حقیقت را بیان کند و ممکن است در دادگاه مورد استفاده قرار گیرد

  • If you lose the certificates, you can sign an affidavit and still retrieve the will.


    اگر گواهی ها را گم کردید، می توانید سوگندنامه را امضا کنید و همچنان وصیت نامه را بازیابی کنید.

  • She comes up with the figure of 500, signs an affidavit and has a witness sign.


    او با رقم 500 می آید، یک سوگندنامه را امضا می کند و یک علامت شاهد دارد.

  • Certain exparte applications are required to be made by affidavit, in which case the affidavit itself suffices as the application.


    برخی از درخواست‌های خارج از کشور باید با مبایعه نامه ارائه شوند، در این صورت خود اظهارنامه به عنوان درخواست کافی است.

  • A federal affidavit links Warren with schemes to purchase 500,000 rounds of ammunition.


    یک سوگند نامه فدرال وارن را با طرح هایی برای خرید 500000 گلوله مرتبط می کند.

  • In affidavits, Dubuque employers predicted they could use financial incentives to prod workers to use out-of-town hospitals.


    در سوگندنامه ها، کارفرمایان Dubuque پیش بینی کردند که می توانند از مشوق های مالی برای تشویق کارگران به استفاده از بیمارستان های خارج از شهر استفاده کنند.

  • Form and content of affidavits Rule 10 of the Amendment Rules 1991 provides for affidavits to bear corner-markings.


    شکل و محتوای سوگندنامه ها قانون 10 قوانین اصلاحی 1991 تعهدنامه ها را دارای علامت گوشه ای می داند.

  • A party entitled to enforce the judgment or order may apply on affidavit to issue the necessary process.


    طرفی که حق اجرای حکم یا دستور را دارد می‌تواند برای صدور پروسه لازم با استشهادنامه درخواست کند.

  • Counsel further contended that on the affidavit evidence the debtor has an arguable claim that the solicitors were negligent in two respects.


    وکیل همچنین ادعا کرد که بر اساس مدارک استشهادی، بدهکار ادعای قابل بحثی دارد مبنی بر اینکه وکلا از دو جنبه سهل انگاری کرده اند.

example - مثال
  • to make/swear/sign an affidavit


    سوگندنامه کردن/قسم خوردن/امضای سوگندنامه

  • They swore affidavits and put further material before the court.


    آنها سوگند یاد کردند و مطالب بیشتری را در اختیار دادگاه گذاشتند.

  • He admitted he was one of a number of people stealing from the company according to the affidavit filed by the district attorney's office.


    او اعتراف کرد که بر اساس سوگندنامه ثبت شده توسط دادستانی منطقه، یکی از تعدادی از افرادی بود که از شرکت سرقت می کردند.

synonyms - مترادف
  • declaration


    اعلام


  • بیانیه

  • affirmation


    تایید


  • شهادت

  • proclamation


    اعلامیه

  • confession


    اعتراف

  • confirmation


    تائیدیه

  • oath


    سوگند - دشنام


  • ابزار قانونی

  • official declaration


    اعلامیه رسمی

  • sworn statement


    بیانیه سوگند خورده


  • حرفه

  • asseveration


    تصدیق

  • attestation


    ادعا

  • assertion


    اقرار

  • avowal


    گواهی

  • deposition


    پرهیزگاری

  • averment


    گواهینامه

  • allegation


    کلمه

  • testimonial


    مطالبه


  • اطمینان


  • شواهد و مدارک

  • assurance


    اعتراض


  • وثیقه

  • announcement


    ارسال

  • pronouncement


    وعده

  • protestation


    نذر

  • avouchment


  • submission



  • vow


antonyms - متضاد
  • refutation


    رد

  • disproof


    رد کردن

  • contradiction


    تناقض

  • negation


    نفی

  • rebuff


    انکار

  • repudiation


    تخلف

  • contravention


    مخالفت

  • disavowal


    وتو


  • رخنه

  • denial


    زنگ تفريح

  • veto


    ممنوعیت

  • breach


    باطل شدن


  • prohibition


  • nullification


لغت پیشنهادی

clinically

لغت پیشنهادی

landscape

لغت پیشنهادی

cocoon